-
میوه ی ممنوعه !
سهشنبه 25 مردادماه سال 1390 00:35
گر مرید راه عاشقی ، فکر بدنامی مکن ... شیخ صنعان خرقه رهن خانه خمار داشت ! - این روزا به جای دیدن فیلم های چرند و پرند صدا و سیما دارم فیلم " میوه ی ممنوعه " رو از یکی از شبکه های ماهواره ای تماشا میکنم ... ( الانه که کماندو ها بریزن خونمون دیش رو ببرن و ما هم با گل و شیرینی استقبال کنیم ! ) میوه ی ممنوعه هم...
-
یادت بخیر گل کوچیک !
شنبه 22 مردادماه سال 1390 02:09
بیداری شبهای ماه رمضون خیلی قشنگ و دوس داشتنیه ... یکی دوس داره بیدار بمونه دعا بخونه ... یکی آهنگ گوش کنه ، یکی ماهواره ببینه ، یکی مثه برادر من درس بخونه ! ، یکی هم مثه چند سال پیش من و بچچه محل ها گل کوچیک بازی کنه ... فک میکنم اول دبستان بود که رفتم مدرسه فوتبال کارخونه ی آذراب ... از خودم تعریف نباشه خداییش...
-
معتاد تزریقی نبودیم که الحمدلله شدیم رفت پی کارش !
چهارشنبه 19 مردادماه سال 1390 23:57
خب آدم سرنگ رو که برای هرکاری نمیخواد ، میخواد ؟! یا مثلا اینکه چشه آدم قرمز بشه که دلیل بر معتاد بودنش نیست ، هست ؟! خب شاید یکی سرنگ رو برای یه کار خیر بخواد ... یا چشمش به خاطر آلودگی یا خواب زیاد قرمز شده باشه ! اما خب حق میدم ! کسی که ساعت 11 همینطوری میره دم خونه ی مامان بزرگش و میگه کار اورژانسی دارم ، یه سرنگ...
-
چه مهمونی با شکوهی شده ...
چهارشنبه 19 مردادماه سال 1390 00:50
همیشه مهمونی های ماه رمضون رو به همه چی ترجیح میدم ... یعنی از رفت و آمد زیاد خوشم نمیاد اما ماه رمضون و افطاری دادن و رفتن رو خیلی دوس دارم . نمیدونم چرا ، یعنی میدونم چون یه حس خیلی قشنگی داره ... کلن ماه رمضون خیلی قشنگه ، خیلی هارو دیدم که هیچی رو قبول ندارن اما روزه رو میگیرن و این یعنی اینکه این ماه " ماه...
-
...
یکشنبه 16 مردادماه سال 1390 21:18
خواهشا یک درصد ، فقط یک درصد به کسایی که دیوانه وار رانندگی میکنن حق بدین ! نه معتادن نه مست شدن ! مطمئن باشید برای این نوع رانندگی کردن مزخرفشون یه دلیل دارن ... پی نوشت : بفرمایید افطار رو از دست ندین ...
-
سفر به گلستان همراه با tm bax و مهستی !
سهشنبه 11 مردادماه سال 1390 23:26
همیشه به عشق دریا میرفتم شمال ، یعنی کلن شمال رو به دریا میشناختم اما این بار قسمت شد تا شمال رو تقریبن بی دریا سپری کنیم ! تا حالا گرگان نرفته بودم و تنها انگیزم از این سفر یه تجربه ی جدید از یه شهر جدید بود ... گرگان شهر قشنگی بود ، یه شهر کاملا جنگلی و یه منطقه ی فوق العاده به نام ناهار خوران ! یعنی میشه گفت تقریبا...
-
جهت اعلام حضور و تبریک به 2 مناسبت !
دوشنبه 10 مردادماه سال 1390 20:56
1 . سلام علیکم ( با لهجه ی مهران مدیری تو اون فیلمه بخونید ) ! خوب هستین ؟! خوش میگذره ؟! دماغتون چاقه ؟! با اجازه ی شما و بزرگترا 3 ، 4 روز از این شهر کوفتی دل کندیم و تشریف خودمونو بردیم به سمت استان گلستان و شهر گرگان و شهر های اینور و اونورش ! جاتون خالی خیلی خوش گذشت .. هرچند گرما دمار از روزگار ما در آورد و هم...
-
روحش آسمانی ..
دوشنبه 3 مردادماه سال 1390 22:05
به احترام درگذشت مادر بزرگ گرامی کیامهر عزیزم . ...
-
...
یکشنبه 2 مردادماه سال 1390 21:13
این روزها دارم به 3 تا واژه فک میکنم ... فراموش شدن فراموش کردن و بزرگ شدن پی نوشت : نقطه سر خط !
-
ترس های بی اندازه !
شنبه 1 مردادماه سال 1390 00:39
بعد از ماجرای قتل روح الله داداشی و ایضا چاقو و قمه کشی هایی که ناخواد آگاه و اتفاقی ! داره اتفاق میفته ، این روزا از همه ی آدم ها میترسم ... از پیر مرد 90 ساله گرفته تا یه بچچه ی 15 ساله ی 30 کیلویی ! حتی از یه دختر جوونه خوشگل موشگل و سانتی مانتال ! ( درست گفتم ؟! ) قبلا ها سر ظهر یا زیر بارون یا تو هر شرایط دیگه...
-
قلمتان پایدار ...
دوشنبه 27 تیرماه سال 1390 23:43
روزی که شروع کردم به نوشتن ، هیچ وقت فک نمیکردم اینطوری شه ... با خودم میپرسم خوب شده یا بد ؟! بلاگستان برای من خوب بوده یا بد ؟! براش 2 تا گزینه میارم ... خوب و بد ! نمیخوام تو این پست حرف از بدی بیارم ... پس بی خیال ... اما قسمت خوبش برای من پیدا کردن دوستایی بود که خواسته یا ناخواسته از همون اول تاثیر گذار بودن و...
-
به یادش ...
یکشنبه 26 تیرماه سال 1390 00:44
جمعه صبح ... قطعه ی 255 ، ردیف 57 ، شماره ی 12 قطعه ی نام آوران ... به یاد او که همیشه در قلب ها زنده است ... روحت شاد ناصر خان حجازی . پی نوشت : با خودمان عهد کردیم در این 3 روز که تهران عروسی دختر عمه جانمان هست و دسترسی به اینترنت نداریم حتی فکرش رو هم نکنیم که یه وبلاگی داریم و یه مسنجری و یه فیس بوکی ! که تا...
-
کاش میشد یه عنوان براش پیدا کرد ... !
پنجشنبه 23 تیرماه سال 1390 01:32
خیلی بده که احساس کنی اشتباهی شدی ! شدی نه ، از اول اشتباهی بودی و هستی و احیانا خواهی بود ! این روزا هیچی سر جاش نیست ... هیچی به هیچی ربط نداره ... برخورد ها فرق کرده ... همه چی عجیب غریب شده ... روزاش شده شب ! شبهاش شده روز ... همه چی شده مثه یه قانون که یا انجام میدی یا متهمی ! فقط باید بری ... باید بی خیال رد شی...
-
به قول خودش باحال ترین رفیق ...
سهشنبه 21 تیرماه سال 1390 01:38
بعضی موقع ها فک میکنم اگر این وبلاگ و دنیای بلاگستان برای من جز یه سری تجربه های تلخ هیچی نداشته ، اما پیدا کردن بعضی آدماش واسم یه غنیمت بوده ... امشب فهمیدم فاصله ی من و اهواز یه قدم راه ... مثه یه همسایه ی دیوار به دیوار ! امشب فهمیدم که تنها شاخه ای که از فاصله مهمه ، " فاصله ی دلهای گره خورده به همه "...
-
مظلوم ... خیلی مظلوم !
شنبه 18 تیرماه سال 1390 23:29
همین امروز صبح دیدمش ... یه گربه ی خیلی کوچولو ! رو به روی خونه ی مامان بزرگم اینا که یه خونه ی قدیمی هست اومده بود و دم خونشون رفته بود تو یه خواب خیلی عمیق ! اومدم با موبایل ازش عکس بگیرم که بیدار شد ، دیدم که چشمه سمت چپش یه حالت خاصی داره و کامل باز نمیشه ... حدس زدم که سرما خورده باشه ، چون گربه های ما هم وقتی...
-
روی خوش نشون دادن !
جمعه 17 تیرماه سال 1390 22:41
روی خوش نشون دادن و خوش برخورد بودن یکی از بهترین صفاتیه که آدما میتونن داشته باشن . من هم سعی کردم همیشه اینطوری باشم و به وسیله ی این هرکاری از دستم برمیاد برای هر کسی که حتی نمیشناسم انجام بدم ... اما بعضی موقع ها وقتی میبینم طرف مقابل جنبشو نداره و داره سوء استفاده میکنه مثه سگ پشیمون میشم ! دوستان دانشگاه هم...
-
چه میکنه این صدا و سیما !
سهشنبه 14 تیرماه سال 1390 00:08
حتما همتون شنیدین صدا و سیما در اقدامی ابتکاری و خلاقانه که مخ آدمی رو به فکر وادار میکنه ، ایجاد به برنامه ای به نام " بفرمایید شام ایرانی " کرده ! حالا هی بگید صدا و سیما نمیدونم چیشی ! جددن کجا دنیای دیدین انقد یه سازمانی ایده های بکر و جدید بیاره ؟! ( به نظرتون کی طغرل برنامه میشه ؟!!! ) از اونجا که مخ...
-
صدایِ پر از حس !
شنبه 11 تیرماه سال 1390 21:41
کار من شده این روزها آهنگ گوش کردن ... نه آهنگ های پاپ و جلف رپ ! ( میدونم بعضی ها رپ دوس دارن اما خب ... ! ) آهنگ های سنتی ایرانی ای که روح آدمیو ارضا میکنه ... لحظات خاص زندگی یعنی اینکه چشمتو ببندی و سالار عقیلی بخونه و سیامک آقایی سنتور بزنه و تو بری تو حس ! دارم این روزا با شنیدن آهنگ " یاد باد " عشق...
-
دهه ی 90 !
جمعه 10 تیرماه سال 1390 21:12
دهه ی 90 بروز شد ...
-
...
جمعه 10 تیرماه سال 1390 02:03
نمیدونم امشب چه حس و حالی بود ، هرچی بود خیلی عجیب بود ... طوری که صدای تمرینم تا بالا میرفت ... اومد گفت بزن ببینم چه کردی ! با همون حس و حال زدم ... با اعتماد به نفس تر از همیشه ... آخرش نگاهش کردم ... هچی برای گفتن نداشتم ... هیچی ... چی شده بود که اینطوری شد ؟! نمیدونم ... شاید به خاطر اون آرزویی بود که همیشه برام...
-
الهی موفق باشید کنکوری ها !
چهارشنبه 8 تیرماه سال 1390 20:34
2 سال پیش شب قبل از کنکورم بود ... ساعت 7 ، 7:30 برنامه ی شبکه ی آموزش ... هیچ وقت شبکه ی آموزش رو به عنوان یادگیری درس نمیدیدم اما برنامه های روانشناسیش رو چرا ، همیشه با دقت میدیدم و گوش میکردم ... شب قبل از کنکور هم یه آقایی اومده بود و بحث روانشناسی میکرد ... کاری به صحبت های اولیه و ایناش ندارم ... اما صحبت...
-
در حال گذر !
سهشنبه 7 تیرماه سال 1390 02:16
ساعت 2 نصف شبه ... تیرهای برق کوچه رو عوض کردن و کوچه شده مثه روز ... نگاه میکنم به حیاط و آسمونش ، ستاره ها خاموش تر از همیشه ... بیژن بیژنی داره با صدای دلنشینش نوائی نوائی را میخونه ... باد کولر هم مستقیم رو به رومه و دلش نمیاد اشکامو ببینه و زود خشکش میکنه ... کوچه روشن یا خاموش ، ستاره ها پر رنگ یا کمرنگ ، نوای...
-
خودنمایی هم خودنمایی های قدیم !
یکشنبه 5 تیرماه سال 1390 23:52
امروز سر جلسه ی امتحان یه آقا پسر با یه دمپایی پاره پوره و عجیب غریب اومد وسط کلاس نشست که کف همه رسما بریده شد ! این آقا که رشته ی معارف و الهیات میخوند و از شانس ما دقیقا میزش بغل بنده بود یه تی شرت مشکی تنش بود که همون باعث بریده شدن کف ها شد ! جلوی این تی شرت به زبون عربی نوشته شده بود : اَنا کَلبُ الرقیه ! و پشتش...
-
روزهای گرم تابستانی که میگذرد ... !
چهارشنبه 1 تیرماه سال 1390 16:28
۱ . اول تیر امسال ، یعنی روز اول تابستون امسال خیلی برام خاطره انگیز شد ... امروز بابابزرگ کیامهر ( یا به طور رسمی جناب مهندس باستانی ! ) اومد اراک ... دیشب که بهم زنگ زد گفت میخوام بیام راستش خیلی خیلی خوشحال شدم ... چون خیلی لذت بخشه با یکی 2 سال دوست باشی اما فرصتش پیش نیومده باشه که بری ببینیش ... هرچند این دیدن...
-
جسارتا ! تا اطلاع ثانوی دلم برای خدا میسوزد !
دوشنبه 30 خردادماه سال 1390 00:16
چرا ماها هرکاری میکنیم ، بدون اینکه به درست یا غلط بودنش فک کنیم نسبتش میدیم یا به دین یا به قرآن یا به " خدا " ؟! نکنید آقا ، تروخدا این کارهارو نکنید ! امروز از خبرآنلاین یه کلیپ کوتاه دیدم ! مصاحبه ی مردی که 3 تا زن داره با صدا و سیما ! جددن صدا و سیما خجالت نمیکشه ؟! شرم نمیکنه ؟! حیا نداره ؟! یعنی چی...
-
سنتوری !
شنبه 28 خردادماه سال 1390 01:42
فک میکنم اوج فیلم آخرش بود ... جایی که علی سنتوری تو اون جایی که معتادا رو ترک میدن کنسرت برگزار کرده بود و داشت آهنگ زخم زبون رو میخوند و به جای خالی هانیه نگاه میکرد . خیلی تحث تاثیر قرار میداد آدمو ... خیلی ، اینکه زندگی یه جوون آخرش به کجا کشیده شد ! سنتوری رو تا حالا خیلی زیاد دیدم ... فیلمی که یه شاهکار از...
-
روزت مبارک پدر دوس داشتنیم ...
پنجشنبه 26 خردادماه سال 1390 00:38
یادمه یه پست تو وبلاگ قبلیم برای بابام نوشتم که کلا وبلاگ منهدم شد و اون پست هم از بین رفت ... اون پستو خیلی دوس داشتم و اگر بود امشب کپیش میکردم میاوردم اینجا ! فردا روز پدره ... روز پدرایی که باید قبول کنیم به هر حال اسمی ازشون کمتر به میان میاد ... معمولا میگن دخترا با پدراشون بهترن تا پسرا ! منم اینو قبول دارم که...
-
با 90 تا صبح !
سهشنبه 24 خردادماه سال 1390 19:39
دیروز وقتی تو خبرآنلاین خوندم که علی دایی میهمان 90 دیشب خواهد بود ، حدس زدم که 90 یکی از باحالترین برنامه هاشو روی آنتن میخواد ببره و خدا رو شکر همینطوری هم شد ! قرار بود علی دایی از اختلافات چند ماهه اش با حبیب کاشانی سرپرست پرسپولیس حرف بزنه که حبیب کاشانی پیشنهاد مناظره داده بود اما جواب علی دایی این بود : "...
-
هم وطنه داریم ؟!
دوشنبه 23 خردادماه سال 1390 00:40
امشب یکی از شبکه های ماهواره ای دیدم که یه مجری داره با 2 تا خانوم صحبت میکنه ! یکیش بود مسیح علی نژاد و اون یکی هم نمیشناختمش و اسمشو نفهمیدم ... فقط بحث اینا خیلی جالب بود ب خدا ... داشتن تو سر و کله ی هم میزدن ، سر اینکه یکیشون میگفت " ما میتوانیم " و اون یکی میگفت " ما نمیتوانیم " ! آخه یکی...
-
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
جمعه 20 خردادماه سال 1390 21:43
یکی میشه بیاد بگه انتگرال و ماتریس و توابع چند متغیره و معادلات دیفرانسیل و کوفت و درد و هزار تا زهر مار دیگه چه به درد زندگی آینده ی منه بدبخت میخوره ؟! پی پرسپولیسی ها نوشت : عارضم خدمتتون که هیچی ولش کن ... آخه ما با 2 تا ستاره که نمیایم کل کل کنیم با به قول کوروش خان اونا ! والا ...