شاید دوستائی که به من نزدیک هستن و باهام هم کلامن میدونن که آدم آنچنان
مذهبی ای نیستم ! ینی به خیلی چیزا که خیلی از مردم اعتقاد دارن رسمن و
قانون بی اعتقادم و از خیلی خط قرمز ها به راحتی عبور میکنم ! اما از نماز و روزه نه ...
چند روز که پیش که تولد پسر عموم بود و سن تکلیفش شروع شده بود یاد اون موقع های
خودم افتادم که میخواستم برای اولین بار نماز بخونم ! راستش خیلی خجالت میکشیدم !
نه اینکه نماز خوندن خجالت داشته باشه ، نه ، اما خب شاید این طبیعی باشه که تو اون
سن و سال وقتی یه پسر میخواد برای اولین بار نماز بخونه یه خجالت کوچولو همراش بیاد !
اما خب با گذشت زمان همه چی حل شد و این خجالت یواش یواش تبدیل شد به یه غرور !
مغرور بودن به اینکه وقتی بحثی پیش میاد همیشه میگم که بدون تحمل هیچ گونه فشاری
از طرف خونواده و اطرافیان ، و فقطِ فقط به واسطه ی شناخت مستقیم خودم از خدا بدون هیچ
گونه واسطه ای، سرموقع، نماز خوندن رو شروع کردم و روزه گرفتن رو از پنج شیش سال قبلش.
مسلمن از این دو تا کاری که انجام دادم همیشه به عنوان یه افتخار تو زندگیم یاد میکنم ، شاید
کار آنچنان سختی نباشه اما خوشحالم از اینکه لااقل خیلی زود به این رسیدم که آرامشی که
تو نماز خوندن و روزه گرفتن هست رو هیچ جای دنیا و هیچ زمانی نمیشه پیداش کرد ! مثه یه
معامله میمونه بین خودت و خدای خودت ! که گاهی اوقات خیلی یک طرفه میشه !
ینی تو ، تو این معامله سر خیلی چیزا وانمیسی اما اون طرف معامله اینطوری نیست !
من این رو تو خیلی از لحظات زندگیم لمس کردم ! خیلی موقع ها تو زندگی غلطای اضافی کردم
اما گاهی اوقات که حتتا یک درصد هم فکرشو نمیکردم خدا بدجوری به کمکم اومده و مسلمن
بخش زیادی از این نزدیک شدن بین من و خدا رو مدیون اون نماز خوندن و روزه گرفتن هام هستم ...
+ این پست تقدیم به علیرضا پسر عموم ! تولدت مبارک ...