بعد از اینکه نتایج کنکور اومد ، خیلی ها بهم گفتن دور دانشگاه پیام نور رو خط بکش ! هم سخته ، هم اینکه هیچ وقت احساس دانشجو بودن نمیکنی ! گزینه ی اولیش تا حدی قبول ، هرچند الان به خاطر رقابتی که با آزاد داره خیلی شرایط بهتر شده اما گزینه ی دوم رو نه اصلن ، نه قبول داشتم و نه دارم ! شاید دانشجو بودن به این نباشه که هر روز صب تا شب سرکلاس باشی ، معیارهای دیگه ای هم هست که از دانشجو بودن لذت ببری ! ...
امروز برای اولین بار و بعد از گذشت شیش ترم با بچه ها رفتیم بیرون ، خیلی جاها مد نظرمون بود و خیلی هامون فکر میکردیم که طبق معمول دقیقه ی 90 خودجوش همه با هم بگن " نه ! " ، اما خدا خواست و برنامه جور شد و بدون هیچ ترسی زدیم به کوه و بیابون ، از چند روز قبل با بابا هماهنگ کرده بودم که بیایم زمینی که تو شرکت هست ، خدا رو شکر بابا پایه تر از همیشه یکلام جواب داد و گفت " قدمتون سر چشم " ... اونجا شد که من به بچه ها پیشنهاد دادم و همه هم قبول کردن ... قرار امروز بود ساعت 10 ، تا ساعتی که بخوایم اونجا بمونیم که این خواستن از 3 ظهر شروع شد و خود به خود به 6 و 7 تبدیل شد ! خدا رو هزاران مرتبه بار شکر که بدون هیچ مشکلی همه چی تقریبن عالی برگزار شد ، هم بردن بچه ها پیش بابا برای دادن یه توضیح کوچیک از شرکت ، هم بازدید از دامداری ، هم پیاده رویه 5 دقیقه ای که همه انقد غر زدن از پیاده روی های ساعتی خودم متعجب شدم !! هم وسطی ، هم فوتبال ، هم سیخ کردن جوجه ها که مسئولیتشو دخترا به عهده گرفتن و کباب کردن اون که با ما پسرا بود ، هم پانتومیم های معروف امین ، هم تیکه انداختن ها به هم ، هم خدا خدا کردن برای خوب از کار در اومدن هندونه ! هم رقصیدن بچه ها و کللی اتفاقات خوب که امروز رو یه روز خاطره انگیز کرد ...
شاید این دور هم بودن ها و جمع شدن ها دیگه تکرار نشه و فقط یه خاطره ازش بمونه ...
اما میشه که قدر همین لحظات رو هم دونست .
راستشو بخواید هم خوشحالم هم ناراحت ، خوشحال برای اینکه دوستا و همکلاسی های ماهی دارم و ناراحت از اینکه بعد از دانشگاه شاید هیچکدوممون دیگه از هم با خبر نباشیم و و هرکی بره پی راه و کار خودش !
این پست تقدیم میشه به ایمان حسنی ، علی سهرابیان ، مهرداد شبان ، عباس احمدی ، علی امیدی ، امین انصاری ، مرتضی دائی زاده ، فهیمه خاتمی نژاد ، ریحانه فریدی ، الهه جلالی ، مینا دارابی ، فاطمه رفیعی و تمام بچه های ورودی 88 حسابداری دانشگاه پیام نور اراک !
مهرداد که اینجا رو میخونه ، اما شاید بچه ها با سرچ کردن اسم خودشون به اینجا برسن و اینو خوب متوجه بشن که محمد کمیلی ، اونا رو مثه خواهر نداشته و برادر داشتش ، از ته دلش دوستشون داره ...
+ آرش و آرین از فامیل های یکی از بچه ها هم امروز همرامون بودن ! آرش اهل اهواز بود و من
آرش اهوازی صداش میکردم ، فوق العاده بچه ی بانمکی بود و البته دو تاشون فوق العاده شر !
آسی خانوم هم همراه بچه ها بودن که هم محل ما از کار در اومدن !
دختر خانوم ها هم که تیپ زده بودن و ناز کردن و نیامدن تو عکس !
اوللللل
این فکر رو نکن محمد که شاید دیگه نبینیشونو هر کی بره پی زندگی خودش . من ورودی 83 بودم و هنوز هم با دوستانم رفت و آمد دارم .
ایشالا همیشه شاد بشین و دور هم و بساط بزن و برقص محیا
زنده باشن پدر عزیزت که کمکتون کردن .
همیشه به گشتن و خوشی برای همه تون
بهله خیلی معیارهای دیگه هم هست که لذت ببری از دانشجو بودن
اگه بهتون خوش گذشته که مسلما خوش گذشته پس احتمالش زیاده که دو ترم باقی مونده هم تکرار شه این قضیه
ارتباط بعد از دانشگاه به خودتون بستگی داره من بیشتر آدمهایی رو که دیدم زمان دانشجویی با هم رفیق بودند بعدش هم رفقاتشون حفظ شده حتی اگر ارتباطشون خیلی کم شده باشه اما هر بار هم رو می بینند برای هم رفقای حقیقی هستند...
تجربه من اینه که بعد از فارغ التحصیلی روابط واقعی تر و صمیمی تر میشه
2 ترم دیگه هم فرصت دارید که بیشتر از با هم بودنتون لذت ببرید
وای سر دانشگاه پیام نور رفتن تو هم غر زدن؟
چون با دود و خاکستر و خورده زغال و چرک دست بچه ها و آب چشم و بینیشون(بخاطر بلند شدن دود آتش) قاطی میشد و مزه اش هزار برابر خوشمزه تر میشد



نمیدونم پیام نور چ هیزم تری به اینا فروخته که بدبخت اسمش خراب در اومده
ما پیام نوریا به دانشگاهمون مفتخریم و عاشق درس و تحصیلمون هستیم
کلاسامون هم مرتب و خوب برگزار میشه
تازه شم اگه خبر ندارن بدونن که درصد زیاد قبولیای ارشد از پیام نوریا هستن
آره با شمام شمایی که به پیام نور میگین پیام کور
یاد خاطرات کوه نوردی خودمون افتادم
هر جمعه ده بیست تا از بچه ها همراه مسئول بسیج ورزش دانشگاه می زدیم به کوه و کمر
ما اونقدرا پولدار نبودیم که جوجه بزنیم به رگ
نیمرو میخوردیم ولی از هزارتا جوجه کباب مزه اش بیشتر بود
بعد همه با هم همه فرقی نداشت دختر و پسر میشدیم یه ایل و عکس مینداختیم
هعی روزگااااااار
یادش بخیر
راستی سلام کردم؟
نه؟
خب بابا چرا عصبانی میشی
سلام
من اگر قرار بود بین دانشگاه آزاد و پیام نور یکی رو انتخاب کنم بدون تردید پیام نور رو انتخاب می کردم چون حداقلش اینه که استاداش سرشون به تنشون می ارزه و گاگولهایی مانند دکتر علی کردان استادش نیستند!
دانشگاه آزاد اصلا قابل اعتماد نیست فکر کنم کلی کلاس دانشگاهت رو آوردی پایین گفتی با آزاد رقابت داره!
در مورد عکس هم من که حتی تو مهمونیای خانوادگی هم تو عکسها نیستم و اصولا تو هیچ جمعی تو عکسها نیستم تو تمام عکسهایی دوران دانشجویی بچه های کلاس خودمون و کلا بچه های دانشگاه هستم و بچه هایی که الان سویس و کانادا و آلمان و آمریکا و کرمان و رودسر و شیراز و آباده و... هستند همشون تو عکسهایی دسته جمعی، عکس کل دخترا و پسرای کلاسمون رو دارند!
معلومه شماها یه مشکلی دارید دخترا حاضر نشدند باهاتون تو عکسها باشند!
ای وای من پیام نور قبوول شدم نرفتم!چ سووختی دادم!:دی
خوشبحالتوون!بچه های ما که انقد ماست و بی بخارن!همه همدیگه رو به فامیلی!!صدا می کنن!!!البته اگه صدا کنن!!!چ برسه به اینکه با هم بریم بیروون!!!!خلاصه ما این قرارارو با خودمون می بریم توو گوور انشاالله تعالی!!!!
همیشه خوش باشید!جملگی!
ایشالا همیشه به خوشی و پیک نیکو این برنامه ها !!
دم پدرت گرم!
چه خوب که خوش گذشته!
چه هدری
چه عکسش قشنگه دلم میخواد برم اون بالای بالا همونجا که خیال میکنم میشه دست زد به ابرها
اینا بچه های حسابداری هستن یعنی ؟
سلام دوستان ، سلام همکاران ، سلام هم شهری ، سلام
ایشالا که همیشه به خوشی و گردش و مقاطع بالاتر !
بچه ها ما خیلی افاده ای هستن : )))))
خوش باشی همیشه
ما راویان قصه های رفته از یادیم...
و به روزم
هدر نو مبارک...
مرسی خانوم معلم ، انقد ور رفتم تا این در اومد ! نمیدونم خوب شد یا نه
سلام
جوجه خوری که دارین»یاد ما نمی کنی .
قشنگه ولی تو خودت عکاسیت خوبه کاش عکسهایی رو که خودت گرفتی بذاری...
قدر این دوران و این دوستی ها رو بدون محمد... بعدها اینقد دلت واسه این لحظه ها تنگ میشه..
توشکرررررررر خوردی ک خاتمی نژادم بود هرچند جاش خالی بووووود...
ب امید روزای بهترتر