سلام جقلهِ ی مو فرفری ... سلام گلم ...
خیلی وقته که میخواستم با بچچه ها آشنات کنم ، اما فرصتش نبوده ...
امروز که بهت دقت کردم و دیدم داری تو اون هوای بارونی که دل آدم بی خود و بی جهت
میگیره ، مثه همیشه لبخند میزنی تصمیم گرفتم ازت بنویسم ...
میدونی که برام خیلی ارزش داری ... میدونی که خیلی دوستت دارم
چون هرجا میرم همراهمی ... هرجا باشم تو باهامی ...
هر آهنگی بذارم و باهاش بخونم تو گوش میدی ...
موقع خوشحالی هرچی بخندم میبینی ...
موقع عصبانیت هر بد و بیراهی هم که بگم گوش میدی ...
همیشه هم بی هیچ منتی میشینی و درد و دل هامو میشونی ...
همیشه یک لبخندی رو لب هات هست که من شیفته ی اون شدم !
میدونی که بعد دانشگاه تا میام بهت سلام میدم ...
بهت میگم سلام جقلم ، سلام عزیزکم ، سلام گلم ، جیگرتو بخورم خام خام !
روزای اول بچچه ها تعجب میکردن با کی اینطوری حرف میزنم !
اما الان دیگه همه تو رو میشناسن ...
یا قبل از امتحان ها بهت میگم " جقل دعا کن که امروز اوضاع خیطه ... ! "
بعدش هم میام بهت میگم اینه دعا کردنت ؟! گند زدم که ... !
بعضی موقع ها هم بعضی ها مسخره میکنن و میگن به جای قرآن یا یچی دیگه چی آویزون کرده !
کاش میدونستن که من اون پایین ماشین یک قرآن کوچولو دارم ...
اما دوس ندارم تو دید همه باشه ! فقط بودنش بهم آرامش میده ...
اما تو را گذاشتم جلو روم ... جایی که دقیقا چشمات تو چشمامه ...
میخوام تو رو هر روز ببینم ...
میخوام هر روز به لبخندت فکر کنم که به همه چی میخندی !
به خوب و بد و زشت !
این برای من مهمه ... مهمه که همیشه به حرفام گوش میدی و میخندی !
دوستت دارم عزیزکم ... امیدوارم همیشه پیشم خندون بمونی ...
پی تولد نوشت : میدونم ، بچه ها الان عزادار شیرزاد عزیز هستن اما امروز تولد مهربان
همسر بزرگوار کیامهر خان باستانی هست که میخوام از همینجا بهش تبریک بگم
و فردا هم تولد محسن فرانسوی ، که چند وقته وبلاگشو حذف کرده و ازش خبر ندارم ،
فقط میتونم بگم دلم خیلی براش تنگ شده ...
بچچه ها تولدتون مبارک ! با آرزوی بهترین ها