- این روزا خیلی بی حوصله شدم ... دلیل خاصی هم نداره ...
کلا حوصلم سر رفته دیگه ...
دقت کردم دیدم انصافا هیچ جذابیت خاصی نداره این زندگی کردن های ما !
خیلی بی خود شده ب خدا ...
- حدود یک ماهه که از علی و پوریا بی خبرم ...
قبلا ها هر هفته یشب میرفتیم ولگردی ... اما نمیدونم این 2 تا آقا پسر دارن چیکار میکنن !
قرار بود اگر یروزی هم ازدواج کنن زودتر خبر بدن ...
امشب بهشون زنگ میزنم اگر شد فردا شب بریم بیرون ...
- دلمان عجیب برای نوشته های اینجا تنگ شده ... عجیب .
هرچند نویسندش اصلا تحویل نمیگیره ...
الان اگر بهش اس ام اس بدی فرداش همین موقع جواب میده
بعد باز همون موقع بهش اس بدی پس فرداش همون موقع جواب میده !! :))
- میخواستم امروز یک پست از " محمدصادق " بنویسم ...
اما هرچی گشتم هیچ عکسی ازش پیدا نکردم ...
باز بیشتر میگردم هرموقع عکسشو یافتم پستشو مینویسم ...
محمد صادق استاد بُکس و شنام بود که بعدا مفصل ازش میگم .
- امروز از شبکه ی من و تو یک برنامه به اسم " رد پای خاطره " به
مناسبت تولد خانوم گوگوش ، پخش شد که آخراش رسیدم ...
هرکی میدونه تکرارش کی هست از ما دریغ نکنه لطفا ..
- این روزا تو ماشین همش این آهنگ از علی عبدوالمالکیو رو دور تکرار گوش میدم ...
خدا نکنه من به یک آهنگ گیر بدم ... انقد میشنومش تا حالم ازش به هم بخوره !
تازه هوس هم کردم برم یک سیستم رو ماشین ببندم !
میدونم دیوونه شدم ، اگر دوس داشتین دعا کنین تا به راه راست هدایت شم !
- فردا شهادت حضرت فاطمه است ... تسلیت میگم و یک معذرت خواهی !
هم ولا جانمان منو دعوت کرده بود این شبها هیئتشون برم که قسمت نشد ...
هم ولا جان حالا برای اینکه جبران کنم قول میدم یک شب شام بیام خونتون ...
قبلا ها بیشتر دعوت میکردی ها ... خب دعوت کنمون دیگه !
تا مزه ی اون شام قبلی از کام مبارکمان بیرون نرفته یک شام دیگه بده .. !
سلام !
خیلی بده ادم تو وبلاگ خودش اول بشه ! خیلییی بد !
چیش بده آخه ؟! خیلی هم کلاس داره
سلام محمد ...
آره موافقم باهات
روزهای مزخرفی ان ...
عجیب مزخرف و یکنواخت و تکراری ...
مُردم از این همه هیچ !
سلام وکیل بانوی خودممون ...
آره ب خدا ... همه چی تکراری شده
علیک
بههههههههههه ، ببینید کی اومده ... سلام عمه جان
سلام داداش ممد
این حس و حالت ماله اینه که درس نمیخونی استرس داری!
راستی این علامت تعجب بعده سلام رو لطفا معنا بفرمایین
چقدر حالو هوات قاطیه؟
سلام خواهر وانیا ...
ای بابا ... خب نمیشه تو این حس و حال درس خوند ب خدا ...
محض تنوع و قشنگی !
انشاعل لاه همه ی بی خبری هات پایان می گیرن ... دلت گشاد می شه ... جذابیت از سر و روی خودمون و زندگی هامون با هم میریزه ! از تی وی و تکرار برنامه هاش کلن بی خبرم! به یه آهنگ گیر نده خل میشی مثه من ...
تسلیت!
خوبه دیگه به جای عزاداری نرفتنت سووور می خوای عمع جان؟
بد نگذره!
ایشالله عمه جان ... کاش اینطوری بشه ...
ای بابا ... آخه بعضی اهنگ ها خیلی قشنگه ...
سور چیه عمه جان ... صله ی رحم هست !
سلام
ای بابا
مرده شور این جمعه ها رو ببره که تو همیشه تو روزای جمعه حالت میگیره
واقعا منم به این نتیجه رسیدم که این زندگیمون جذابیتی نداره
ولی محمد فک کنم بخاطر عدم برنامه ریزی مونه
بخاطر نداشتن هدف تو زندگیمونه
خودمون میتونیم باعث جذابیت زندگیمون بشیم
البته با برنامه ریزی
پسر تو که باز شام شام میکنی!!!!
مگه تو رژیم نداری؟
ای بابا
آخه چی کار کنم باهات!!!
مگه بهت برنامه ندادم؟
سلام ... آره والا ... هروقت جمعه میشه من بی حال میشم !
درسته ... دقیقا همینه نازنین ... هیچ کدوم هیچ هدف خاصی نداریم متاسفانه ... اگر داشتیم مسلما اینطوری نمیشد ...
اوه اوه ... یک شب که هزار شب نمیشه ... تازه دیشب نخوردم تا ساعت 12 شب ! بعدش گشنم شد رفتم خوردم !
ضمنا محمد برنامه رد پای خاطره دوبار تکرار شده
ولی من ضبط کردم
اگه میشه داد که بهت بدم فیلمو
خوشبحالت ... کاش میشد میامدم ازت میگرفتم
ضمنا محمد برنامه رد پای خاطره دوبار تکرار شده
ولی من ضبط کردم
اگه میشه داد که بهت بدم فیلمو
حالا یک شب شام دعوت کن میام میگیرم
روزمرگی بد دردیه...من هم مدتیه دچارشم...اما یه چیز دیگه هم هست...خدا کنه همه چیز تکراری باشه اما خوب باشه و اتفاق بد نباشه...این مهم تره...
آره ، قبول دارم منصوره جان ... اما انصافا تکراری بودن هم خیلی سخته
این حرفا چیه پشت سر نویسنده محترم یه وبلاگ وزین می زنی؟!
من نویسنده ش رو می شناسم...
بلاگ اسکای ایکن پس گردنی نداره چرا؟!
اولا واجه یا واحه ؟! دوما خانوم معلم من کی پشت سرش حرف زدم ؟! خب واقعیت بود دیگه ... برو از خودش بپرس ...والا با این نوناشون !

نداره خدا رو شکر
سلام دایی محمد جان خودمان..خوبی؟



میگما در این پستت چقد از این شاخه به اون شاخه پریدی آخه؟
بعدشم دلت واسه کجا تنگ شده؟اون خونه مثل اینکه خیلی محبوب بوده فیلی شده ها!
راستی یه چیز دیگه اینکه این بی حوصله گیا مربوط به بهاره..منظورم فصل بهار بودا نه اون دختره بهاره
خودمم چقد ازین شاخه به اون شاخه پریدما
خوش باشی داداشم..
سلام خاله جان زهرا ... قربانت مرسی ...



والا قاطی کردم دیگه ... هرچی به ذهنم اومد نوشتم !
اون خونه محبوبترین جایی بود که من داشتم ... از وبلاگم بیشتر دوس داشتم اونجارو ... یادش بخیر ... خیلی دلم واسه اونجا تنگ شده ... خیلی
کاش واسه خود بهار بود !
مرسی ... شما هم
به اون واحه بانو بگو برگرده ! نکنه باید یه بلاگ واسش بسازیم خودمون !!!!
ممد توی یک ماه ، دو بار از این پستا گذاشتی ، چیه خیلی خرابی بچچه !؟
من حریفش نمیشم نیما ... ببین خودت حریفش میشی ...
والا اینطوری پست هارو دوس دارم نیما ! باحاله !
سلام
به واحه تبریک گفته بودی روز معلم رو و لینک داده بودی
من هم رفتم تبریک گفتم .
ولی اون گفت معلم نیست .
فکر کنم یه واحه دیگه بوده
سلام ، خانوم معلم شکست نفسی کرده بوده احتمالا ...
جدا از شوخی ، یک مدت معلم بودن اما الان دیگه نیستن ، اما همیشه خانوم معلم خودم میباشن ...
بلاخره یکی پیدا شد حرف دل منو بزنه.
این همه روزا میان و می رن اما دریغ از انجام یه کار که منو به رضایت درونی برسونه.[افسوس]
اگه به جوابی رسیدی به منم بگو.
ممنون
والا ... اعصاب خورد کن شده ب خدا ...
جواب خاصی نداره ... به نظرم تقصیر خودمونه ... چیزی که نازنین گفت ، شاید چون واقعا هیچ هدف خاصی نداریم تو این زندگی
به نظر من که فکر سیستم بستن رو از سرت بیرون کن. کار مسخره ایه. به جاش بیا رو ماشین من همون سیستم رو ببند. ثواب داره
امر دیگه ای ندارین ؟!
اگر لواشک و سوهان بدین با کله میام ها
دلم تنگ شده برات...
قربونت برم من ... عزیز دلمی ... منم همینطور ...
هرموقع اومدم تهران حتما میام میبینمت
کامنت منو خوردیش؟؟؟؟؟! بعد از مدتها حس کامنتم اومده .. یه کامنت طویلی برات گذاشته بودم !!
اااااااااااااااا ، واسه من هیچی نیامده !!

فقط یکی اومده بود که داد و بیداد کردی چرا اول میشم !
کامنت منو خوردیش؟!!!

یه بار یه کامنت با جزئیات فراوان نوشتما !!!!!!
همون بالایی !
احتمالا تا یکی دو ماه دیگه اون نویسنده بنده خدا برمی گرده! فعلا سرپرستی یه گربه نوزاد به عهده اش هست که باید سالم تحویل اجتماع بدهدش! یک گربه مفید باشه!
ایشالله بتونه در راه ولایت فقیه گربه ی موثری برای جامعه باشه و مارو به سوی اهداف 20 ساله و این چیزا سوق بده !
خب پاشو برو خانوم س رو ببین شاید رو حال و هوات تاثیر بذار..
ای بابا ... خانوم س کیه دیگه خاله عاطفه ... حال و حوصله ی این کار هارو دیگه ندارم
این روزا حال همه داغون ...اوضاع همه بهم ریخته
نمیدونم چرا این روزا تموم نمیشن ؟؟؟
چرا نمیشه همه یه صب بیدارشیم ببینیم همه چی مث گذشته اس؟؟؟
اه حالم دیگه داره بهم میخوره از این دنیا
آخه مگه گذشته ها هم چیز درست حسابی بوده ؟! نه بابا ... همین بوده
خدا کنه فقط آینده اینطوری نباشه !
بابا تو همه چیز دستی داریا . شنا و بکس و حالا موسیقی و ...
با این وضعی که تو آهنگ گوش میدی سیستم رو ماشین نبندی بهتره:)
شاعر میفرماید ، از هر انگشتم 1000 تا هنر میریزه !!!

حدود یک سال بکس رفتم ... به جایی رسیدم که دیگه خیلی خطرناک شده بود و حسابی کتک کاری بی خیال شدم ... وگرنه ناک اوتم میکردن !
شنا هم که تا جای معمولیشو یاد گرفتم دیگه ... یعنی کرال و پروانه و دورچرخه و این چیزا رو ...
سنتور هم رسیدیم به درس گرایلی ... استاد گفت ایشالله 6 ، 7 جلسه دیگه کتاب اول تمومه
تولد وبلاگت مبارک باشه
انشالله همیشه سرزنده و سرحال باشی و بتونی پستای شاد شاد شاد بنویسی.
انشالله وبلاگتو تو روزهای جمعه از غم و غصه ودلگرفتگی و حال گرفتگی وبلاگتکونی کنی.
انشالله شاد باشی.
مرسی نازنین ... لطف داری ...

آره والا ... اصلا باید با خودم عهد کنم دیگه جمعه ها ننویسم !
همچنین شما
این الان یعنی چی یره مشهدی ؟!
سلام
فقط اومدم سلامی عرض کنم داداش
سلام کوروش خان .. ممنونم
منم همینطور
ای بابا ... چی شما هم همینطور ؟!
این بی حوصلگی انگار مرض مسریه تو بهار.. گریبانگیر همه هست...
آره ، خیلی بی خوده به خصوص جمعه هاش !
فکر کنم واقعا دیوونه شدم
فک نکن ... حتما اینطوری شده !
الان ایمیلت همون تماس با منه؟
نه ! تماس با منه واسه خصوصی هاست
خب خودت نصیحتم کردی منم متنبه شدم پست شاد گذاشتم
آخه مشکل اینه که منم دیوونه کردی
جدی؟خب دیوانه چو دیوانه ببیند.... من قصد ازدواج ندارم گفته باشم
برو بابا .. کی میاد تو را بگیره آخه !
افسردگی گرفتم رفت
آخی ! بمیرم ...
نگران نباش ... روزهای بهاره .... میگذره
هی وای من... ۶ ، ۷ جلسه دیگه کتاب اول تمومه؟! ترکوندی پسر...
آره ، استاد خیلی داره سریع پیش میره ... گفت زودتر کتاب اولو تموم کنیم که برسیم سراغ آواز های استاد کامکار ....
راجع ب پاراگراف اول اینکه فقط بهش فکر نکن ... همین ... بذار بگذره ...
سعی میکنم همین کارو کنم فریبا اما سخته ... اینکه فک کنی هرروز همین وضع تکرار میشه ... اینکه بدونی آیندت هم همینطوریه ...
این روزها همه بی حوصله اند . شما چطور ؟
با اجازه ی بزرگترا بعلههههههههههه !
سلام
شما همین امشب خونه ما دعوتین .
شام چی می خوری ؟
سلام هم ولا ... عزیز دلمی ... ب خدا درگیر امتحان هام ...
قول میدم هفته ی دیگه بیام یه سر بهت بزنم
سلام
الهی امین.....
سلام خانوم دکتر ... اون برای به راه راست هدایت شدنم بود ؟!
سلام آقا محمد
احوال شما؟؟
اون برنامه رو من ضبط کردم
یعنی چون تو اون ساعت خونه نبودم گذاشتم ضبط کرده هنوز دارمش..
کمکی از دست من بر می آید آیا؟؟
سلام قاصدک بانو ... فینالیست اکادمی موسیقی کیا

والا فک نکنم بشه کاری کرد ... چند تا از بچچه های دیگه هم ضبط کرده بودم اما گویا در دسترس نمیباشید !
ایشالله بعدا که دیدمتون ازتون میگیرم ... مرسی
سلام
.
.
.
.
.
بای
خب این الان یعنی چی ؟!
سلام
آقا چرا سخت میگیری
میتونم بفرستم به ایمیلت..
اگه خیلی دوست داری ببینی...
آخه حجمش بالاست ... اوضاع سرعت هم که بهتر از من میدونی چطوریه ! حالا اگر گیرم نیامد مزاحمتون میشم
سلام دوست عزیز
ظاهرا عده ای از دوستان من رو با خانم واحه اشتباه گرفتند.
جواب شما به کامنت آقا عیسی اوضاع رو پیچیده تر کرد
لطف می کنید شفاف سازی کنید؟
سلام ، آها الان متوجه شدم ... پس آقا عیسی شمارو میگفتن ...
خب من چیکار کنم یعنی ؟! تقصیر 2 تاتونه یک اسم انتخاب کردین ...
به نام یکتا..
سلام ..
خیلی دلم می خواست امشبم چندتا از مطلبات رو بخونم.. اما حیف که حالم خوب نیس..
فعلا شب خوش
سلام ، ای بابا ... ایشالله زودتر خوب شی ، شب بخیر