کوچه باغ

و ناگهان چقدر زود دیر میشود ... !

کوچه باغ

و ناگهان چقدر زود دیر میشود ... !

تهران - قم - کاشان - نیاسر - مشهد اردهال - قم !

  

منم مثه خیلی از بچچه های دیگه از کاشان خوشم نمیامد ! 

دلیلشم تابلوئه دیگه ... تو دوران مدرسه از ابتدایی تا دبیرستان : 

درس میخوندی ، میبردنت کاشان  

درس نمیخوندی ، میبردنت کاشان 

فحش میدادی ، میبردنت کاشان 

دعوا میکردی ، میبردنت کاشان  

میفتادی ، میبردنت کاشان  

میزدی تو سر خودت نمیام ، بازم میبردنت کاشان !  

اما اینبار با همیشه فرق داشت ... 

 

 

 

 

حرکت از تهران بود ... شب قبلش خودمو رسونده بودم تهران ... 

قرار بود ساعت 5:30 میدون انقلاب باشیم ... 

فک میکنم همون موقع ها بود که رسیدم و دیدم یک اتوبوس سفید رنگ اونجا واساده ! 

البته دقیق تو اون خیابونی که به من آدرس داده بودن نبود ! 

به هر حال رفتم و دیدم یک سری دختر و پسر تو اتوبوس نشستن ... 

دیدم هیشکی رو نمیشناسم و از یکی از آقایون پرسیدم : 

ببخشید اتوبوس وبلاگ نویساست دیگه ؟!  

گفت نه ! دانشجوی دانشگاه " قزوین " هستیم و داریم میریم اونجا ... 

گفتم آهان ... خب به سلامت ... مزاحم اوقات شریفتون نمیشم !! 

( مدیونین اگر فک کنین ترسیدم !! ) 

 

بعدش رفتم جلوتر خیابون کارگر جنوبی ... محل اصلی قرار ... 

با دیدن آقا سعید و خاله نازگل و محمد رضا و بقیه ی بچچه ها خیالم راحت شد که 

دیگه این یکی خدا رو شکر قزوین برو نیست ! 

ساعت 6 ، 6:15 بود که حرکت کردیم ...  

اول قم ، بعد کاشان ...  

اولش چند تا از خونه های تاریخی رفتیم که باید ببخشید اما اسماشون یادم نمونده ... 

بعد از اون هم باغ فین کاشان ... 

مسلما باغ فین کاشانو همه به اسم " امیر کبیر " میشناسن ...

خدا راحمتش کنه اما من همیشه به شلوغی و گرمای زیاد اونجا رو میشناسم که 

این سفر هم مستثنا ( درست نوشتم ؟! ) نبود ... 

 

بعدش آبشار نیاسر ... اون موقع ها از پایین رفتیم دم آبشار ... 

اما اینبار از بالا اومدیم دم آبشار ...  

آبشار نیاسر خیلی قشنگه ... البته اگر اون جمعیت اجازه ی تماشا بهش بده ! 

بعد از نیاسر هم رفتیم سر قبر سهراب ... مشهد اردهال 

بنده خدا چه دل خوشی داشته ... گفته بود اگر می آیی نرم و آهسته بیا ! 

نکرده بود پایینش یک پی نوشت هم بذاره که البته واسه 45 نفر آدم نیاز نیست این کار ... ! 

آخه چطوری 45 نفر بریزن یجا و آهسته باشن ... والا با این نوناشون ... مملکته داریم ؟!

بعد از اونجا هم به سمت قم رفتیم که اینجانب پیاده شدم و بقیه ی بچچه ها هم رفتن تهران ! 

 

مثلا میخواستم کم بنویسم این هوا شد ! اگر میخواستم جزئیاتو بنویسم خدا داند چقد میشد ! 

2 تا عکس مجاز و شرعی هم دارم که براتون میذارم : 

 

 

 

بعله ! اول خواهشمندیم اگر چاقویی چیزی کنارتون هست بذارین کنار ، ممکنه خدای نکرده 

آسیبی به خودتون بزنین ... 

شاید به من تو اتوبوس  با بچچه ها بودن خیلی بیشتر از گشتن تو کاشان مزه داد ... 

دلیلش هم فک میکنم به خاطر حرکات موزونی بود که بچه ها با آهنگ ترکی منصور انجام دادن 

 ... تنها کسی که مظلوم و ساکت یجا ته اتوبوس نشسته بود اینجانب بودم ... 

( برخی کامنت های این پست بنا به دلایلی از جمله تکذیب این خبر و زیر آب زنی تایید نخواهد شد ! گفتم تا بدانید و آگاه باشید که خداوند با صابرین است ... ) 

جاتون خالی انصافا پذیرایی تو اتوبوس هم خیلی باحال بود ... 

جدا از صبحونه و اینها ، میوه های خاله جان نازگل ، لواشک و سوهان طوطی بانو ، پاستیل دوست الهام ، تخمه ژاپنی های خواهر آنی دالتون ، گوجه سبزهای آقا عیسی و ...

( پس بگو چرا رفتم زیر سِرُم ... این همه چی خورده بودم !! )  

خلاصه که جاتون خالی تا ببینید و تجربه کنید ... بچه ها از سمت راست :  

حسن کچل ، شخص شخیص خودمان ! ، محمد رضا پسر آبان ، هادی بی تقصیر  

( قبل از گذاشتن پست به هادی اس ام اس دادم و ازش اجازه گرفتم که عکسشو بذارم ... 

گفت میترسم خاطرخواه زیاد پیدا کنم ، در خونمونو از جا بکنن ... 

حالا من از دوستان خواهشمندم عاشق این آقا هادی ما نشن که پس فردا تقصیر من نندازه ... 

تازه بلدم نیست چایی درست کنه واسه خواستگاراش بیاره ... پس بی خیالش شین !! ) 

  

 

 

این هم پسر آبان و استاد عزیزم رضا ماهیچ ما نگاه سابق ( پرشان امروزی ! )

استادو برای بار اول میدیدم ... خیلی وقته که میشناسمش اما خب قسمت نشده بود ببینمش 

یکی از دوستای گلمه که واقعا دوسش دارم و به نظرم اگر اون نبود ، سفر کاشان به هیشکس 

انقدی که الان هست نمیچسبید ... 

از آشنایی با دوستانی هم که تا حالا ندیده بودم خیلی خوشحال شدم ... 

تنهایی ، آقا عیسی و دخترشون ، فاخته و مادر بزرگ گرامیشون ، دختر بارانی ، الهام ، آنی دالتون ، نت صفر ، مستوره ، آقای ص و بقیه ی بچه هایی که خیلی با محبت هستن ... دم همتون گرم .

امیدوارم مارکوپلو بازم از این کارها بکنه ... به قول هادی جهنم هم تور بذاره با کله میریم ! 

کارش درسته دیگه ! لابد ! 

 

پی نوشت : چند تا عکس دیگه هم بود که چون مطمئن نبودم کی دوس داره عکسش باشه ، کی دوس نداره نذاشتمش ... 

 

پی لینک نوشت : حال و حوصله ی گذاشتن لینک بچچه هارو نداشتم ! با عرض معذرت البته !

اما تو وبلاگ مارکوپلو همه ی لینک ها موجوده ... ( بگم ؟! بگم ؟! بگم ؟! )  

 

نظرات 42 + ارسال نظر
م . ح . م . د چهارشنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 10:17 ب.ظ http://baghema.blogsky.com/

سلام !

ملکه نیمه شرقی چهارشنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:11 ب.ظ http://man-unique.blogfa.com

ای بابا! محمد میخوای عکس بذاری قبلش یه اخطار بده دیگه! من مشکل معده دارم! الآن این ریختی شدم همه شم تقصیر توئه ها! بقیه موردی نداشتن خورد تو پرت خود شیفته؟
اگر تو نمیومدی بیشتر خوش میگذشت ها!!
37391

:]:]

دلتم بخواد خب ... حالا مطمئنی به خاطر عکس من بوده ؟!

عمرا ... کل خوش گذرونی ها به خاطر من بوده

آرمین چهارشنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:25 ب.ظ http://www.musicarmin.blogfa.com



من 29 و 30 قزوینم 5-6-7 قزوینم یعنی چییییییییی؟؟ با بادیگارد برممم

اوه اوه ... آرمین نمیشه نری ؟!

فاطمه (شمیم یار چهارشنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:43 ب.ظ

سلامم محمد جان
یعنی تو شک نکن که من حرفات باور کردم در باب نشستن و این حرفااا شک نکن..
خوشحالم با دوستان بهت خوش گذشته

سلامممم خانوم معلم فاطمه ...

آففرین ... بذار بچچه ها هم بیان همشون همین حرفو میزنن ...

سپیده چهارشنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:46 ب.ظ http://setaresepideashk.persianblog.ir

سلام پسر خاله ی خوبم ... خوشحالم که بهت خوش گذشته و حیف که منو ندیدی چون تو اتوبوس اولی بودم

سلام دخترخاله جان .. جات خیلللللللللی خالی بود ... کاش بودی

نازنین پنج‌شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:01 ق.ظ

سلام محمد
خوشحالم که بهت خوش گذشته
منبعد مواظب باش با بچه های وبلاگی میری اردو پرخوری نکنی پسر

سلام نازنین ... مرسی ، جات خالی بود ...

والا تقصیر من نیست نازنین ، باید به بچه ها بگیم چیزی نیارن بخوریم !

مجتبی جوانی پنج‌شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:09 ق.ظ http://www.mojtabajavani.blogfa.com

خب منم واسه همین نیومدم دیگه
وجب به وجب خاک این کاشون رو حفظم
حالا جات خالی نباشه اگه بدونی کجا بودم وقتی شما کاشون بودین؟
دقیقا مراسم ختم خالم تو اراک

خب منم زیاد رفتم اما به خاطر بچه ها رفتم ...

ااااااااااااا ، اومده بودی شهر ما ؟! خب زودتر میگفتی ...

خدا رحمتش کنه ...

مجتبی جوانی پنج‌شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:10 ق.ظ http://www.mojtabajavani.blogfa.com

حالا این رضا قحطی بود باهاش عکس انداختی

والا باهاش عکس دارم اما نذاشتم ! این محمد رضاست با استاد رضا

مجتبی جوانی پنج‌شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:11 ق.ظ http://www.mojtabajavani.blogfa.com

چرا عکس منو نذاشتی؟

عکستو بهم بده به عنوان لژیونر بذارم !

طوطی پنج‌شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:27 ق.ظ http://ghodghod.blogfa.com/

میگم تو افسردگی چیزی نداری همش یه گوشه نشسته بودی زل زده بودی به بچه ها؟؟؟

والا بچچه ها میگت عاشق شدی اما خب کلا خجالتیم !!!

شیر و خورشید پنج‌شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:53 ق.ظ http://www.2maa.blogsky.com

یعنی رفقات هم مثل خودت خودشیفته هستن؟

خوشحالم بهت خوش گذشته
جای ما رو که کسی خالی نکرد!!!!

خودشیفته چیه آبجی خانوم ؟! تمامش واقعیته

اختیار دارین ... جای شما هم بسی خالی بود ... بهت که گفتم چند بار بیای نیامدی خب

نیما پنج‌شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 01:32 ق.ظ

ممد میبینم که نیما ملقب به زلیخا کش ، بلاگستان نیست . ایشون رو نتونستید تور کنیا !

هررررررررررررررررررررر !

تو اتوبوس به آنی دالتون میگفتم رو نوشته های من نوشته نیامده ! بعد میگفت از خودم خودشیفته تر ندیدم ... حالا جریان من و تو شده !
خودشیفته شدییییییییا

حواترین پنج‌شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 06:56 ق.ظ

بی ذوف بی ذوق بی ذوق من هرسال می کوبم اینهمه راهو می رم کاشان (4ساعت ) اونوقت تو هی نق بزن !
راستی من یه دوست اراکی دارم خواستم ببینم میشناسی؟ بقیه اش رو بیا خصوصی

خب ننه جان تکراری شده دیگه ... ای بابا

الان میام جواب میدم

نُت صفر پنج‌شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 06:58 ق.ظ http://zero.hostablog.net/

سلام
خوشحالم که بهتون خوش گذشت....
امیدوارم در سفرهای بعدی نیز بتوان از هم صحبتی شما فیض شوم...

پ.ن: در مورد حرکات موزون هم ! ما می گیم آره، شما هم بگین آررره...

سلام برادر نت صفر ... مرسی ... ایشالله ، ما هم فیض میبریم

بعله ... اصلا همه میگن آره .. چون اگر کسی بگه نه کامنتش تایید نمیشه !

کورش تمدن پنج‌شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 07:36 ق.ظ http://www.kelkele.blogsky.com

سلام محمد جان
امیدوارم همیشه خوش باشی

سلام کوروش خان ...

ممنونم مرسی

کیانا پنج‌شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 09:37 ق.ظ http://www.semi-burntgeneration.blogsky.com

الان این سفرنامه رو گذاشتی دل مارو آب کنی؟؟؟؟

نه ایول خیلی بهتون خوش گذشته خوبه...

آره دیگه ... خب میخواستی بیای !

مرسی... جای شما خالی

میس الف ! پنج‌شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 10:08 ق.ظ http://inspiration90.blogfa.com

همیشه به خوشی و سفر وبلاگی و کاشان و گوجه سبز و پاستیل و تخمه ژاپنی و حرکات موزون و اتوبوس سفید قزوین و ........

خوشم میاد تو 2 خط پستو خلاصه کردی ...

حواترین پنج‌شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 10:31 ق.ظ

پس فامیل در نیومدیم
حیف شد ننه
دخترم ندارم بهت غالب کنم اونجوری فامیل بشیم !

ای بابا ... شانسم ندارین ها !!!

کوشالشاهی پنج‌شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:46 ق.ظ http://www.dagdo.blogfa.com

اون عکس چهارنفریه رو من گرفتما

پس چرا خودت نیستی رضا ؟! من با تو هیچ عکس ندارم

آنی دالتون پنج‌شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:36 ب.ظ http://anidalton.blogfa.com

عکسارو برای من نمی فرستی؟؟

نه !!!

چشم ... الان میفرستم

پریسا پنج‌شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:37 ب.ظ http://www.pashe88.blogfa.com

خوش به حالتون.دل من یکی که حسابی سوخت.آخه آدم 75% اصفهانی باشه اون وقت کاشان نرفته باشه.[گریه]
ولی خوب ،دوستای مهام به جای ما

ای بابا ... یعنی تا حالا کاشان نرفی ؟!!!! مگه میشه ؟!!

همشهری از کار در اومدیم ؟! بعد 75 درصد اصفهانی یعنی چی ؟! یعنی مثه من اصالتا اونجایی ؟!

دختر بارونی پنج‌شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 01:26 ب.ظ http://rainy-girl.persianblog.ir

بَ بَ برادر م . ح . م . د! میگم به اون رفیقت بگو غلام آقام میشی؟؟؟

بهههههههههههه خواهر دختر بارانی ...

باشه ... رفیقم ، حاضری بری غلام آقاش شی ؟!!

ناهید پنج‌شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 02:11 ب.ظ http://www.nahid2369.blogfa.com

یعنی دو ساعت به خودم خندیدم...عکس اولو که دیدم میگم این پسر سفیده چقد آشناست...یعنی ننه هم ننه های قدیم...
خوبه که خوش گذشته...
درساتونم بخونین اگه دلتون خواست

خسته نشی یهو ! بعد عذر میخوام حضرتعالی تو وبلاگها فقط به عکس توجه میکنی ؟! یعنی اون پایین گنده نوشته شده بود محمدرضا پسر آبان چی بود اون وقت ؟!

شیما پنج‌شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 03:20 ب.ظ http://www.pashe88.blogfa.com

هی بابا ما که تا حالا نرفتیم کاشان شی بگیم!!!!
از وقتی که خودمو شناختم یا مشهد بودیم یا اردبیل...
یه ضرب المثلی هست که میگه آرزو بر جوانان عیب نیست یه روز میشه مام بریم کاشان؟؟؟؟؟؟

خدایا ! این همکلاسی ها هیچکدوم کاشان نرفتن ! خودت یکاری کنن اینا برن ...

مهام پنج‌شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 05:40 ب.ظ

من یه چی بگم ؟!

منم کاشان نرفتم !

به دانشگاه باید بگیم یه کاشان ما رو ببرن ! ثواب داره !!!!

فقط آرزو خانوم مونده بیاد بگه من نرفتم که در اون صورت جمعتون جمعه ...

به جان خودم هم ثواب داره ... اصلا باید به مارکو بگیم یک تور دیگه راه بندازه مخصوص شما 4 تا !

عاطفه پنج‌شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 05:46 ب.ظ http://hayatedustan.blogfa.com/

همیشه خوش باشی دادا م.ح.م.د خود شیفته

مرسی خاله جان عاطفه ... حالا چرا خودشیفته ؟!

عیسی پنج‌شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 06:26 ب.ظ http://epiran.blogfa.com/

سلام

من هم خوشحال شدم از آشناییتون

اما درباره حرکات موزو....... ا ٍ ا ٍ !!! چی کار می کنی؟؟؟
بذار دارم حرف می زنم ..... چرا کامنتمو اینجور می کنی؟؟؟.......!!!!!!........ ببین صبر کن ببین چی می گم .... حرکات موز.... .......... تو .... ..... عقب اتوبوس....الو ... الو.... شاباش شاباش.....
شیرجه تا جلوی اتوبوس....


سلام ، قربونت برم آقا عیسی ... منم خیلی خوشحال شدم ....



دمت گرم آقا عیسی ، خیلی باحال بود ..

اما ب جان خودم من نه پارازیت فرستادم نه هیچی !

پریسا پنج‌شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 06:41 ب.ظ http://www.pashe88.blogfa.com

بله فکر کنم تقریبا همشهرییم.
75% اصفهانی یعنی مادرم خودش اصفهانیه و بابامم اصالتا اصفهانی.

چه جالب ... من هم از طرف پدری اصالتا اصفهانیم ...

کلاغ پنج‌شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 07:03 ب.ظ http://kazachuk.blogfa.com

شما کدوم مدرسه می رفتین که راه براه می بردنتون کاشان؟!
معلوم میشه مدرسه های پسرونه ی اراک از دخترونه هاش بهترتره!
البته شاید مدرسه های ما هم می بردن من اصولن حال و حوصله ی اردوی همراه با ناظم و معلم پرورشی و دینی رو نداشتم

والا ما هر مدرسه ای بودیم تند تند میبردن کاشان !

من به خاطر بچچه ها میرفتم ... وگرنه ما هم حالمون از ناظم و اینا به هم میخورد !

کلاغ پنج‌شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 07:05 ب.ظ http://kazachuk.blogfa.com

حالا بالاخره شما اراکی بودین یا کاشانی؟
آخه یادمه یه جا خوندم قراره از اراک برین

اراکی دیگه ...

نه ، کجا بریم ؟! هستیم در خدمت شهر بسی زیبایمان !!

کلاغ پنج‌شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 07:55 ب.ظ http://kazachuk.blogfa.com

منظورم از اراک رفتن این بود که: از اراک برین کاشان!نه اینکه کلن از اراک برید!
آخه عنوان پستتون یه جوری بود شک کردم که اراکی هستین یا قمی! آخرشم اشتباهی نوشتم اراکی بودین یا کاشانی!!!!

خلاصه خوشوقتم همشهری! نمردیمو تو این بلاگستان یه اراکی اکتیو هم دیدیم!
قالب وبلاگم هم...همین خوبه!

آهان ... از اون لحاظ ! نه ، من رفتم تهران ، از اونجا رفتیم ...

ممنونم ... منم همینطور ...

ناهید پنج‌شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 09:14 ب.ظ http://www.nahid2369.blogfa.com

خب بعد خودم فهمیدم دیگه نیاز به خوندن نبود...خب عکس اول میزنه تو چشم بهد میخونیم

آره ، منم وقتی عکس هست اول عکس میبینم بعد میخونم

یه آدم معمولی .. پنج‌شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 09:16 ب.ظ http://piped-mind.blogfa.com

ای بابا .. جای ما حسابی خالی بوده پس !

کچل تویی ؟! اول گفتم چقد آشناست اسم وبش ... پس نگو خودتی ...

جات خیلی خالی بودا ... البته اگر میامدی اصلا خوش نمیگذشت ...

راستی تو اون عکس دومی یکی هست بغل من ، چقد شبیه تو بود !

مستوره پنج‌شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:11 ب.ظ http://shaparaksh.blogfa.com/

سلام
من در حین دیدن این پست و البته عکسا داشتم سیب زمینی پوست می کندم که ناگهان چهار انگشتم رفت زر چاقو

خوب دیگه الان فهمیدم کدوم بودی
از خوندن پستت و یادآوری هفته پیش خیلی لذت بردم

سلام .. اوه اوه ... خدا بد نده ... دعوت کنین بیایم کمپوت بیاریم .. فقط من نمیام ، چون شاید بازم با در کمپوت دستتون ببره !!!

خدا رو شکر ... البته معروف بودم اما درست حسابی معرفی نکردم تا ریا نه ...

بهروز(مخاطب خاموش) جمعه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 02:04 ق.ظ http://sukamario.blogfa.com

اصلا فک نمی کردم این شکلی باشی.....
فک می کردم م.ح.م.د یکی باشه تو ما یه های کیامهر باستانی....یعنی تو همون سن و سال....

ای بابا ... نه من 20 سال بیشتر ندارم ...

واحه جمعه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 03:32 ق.ظ

برعکس شما من اگر صد دفعه بروم کاشان دوست دارم برای صد و یکمین بار هم بروم تمام شهرستانها و روستاهای کاشان دقیقا واحه هایی در کویرند...

آخه خانوم معلم شما از بناهای تاریخی و معماری و این چیزا خوشت میاد اما من خوشم نمیاد راستش

پریسا جمعه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 08:37 ق.ظ http://www.pashe88.blogfa.com

چون آرزو شمالی من حدس زدم کاشان نرفته باشه گفتم دیگه یدونید.
خیلی خوشحالم که با هم همشهرییم تقریبا.فونت پستم درست شد.
ممنون

پس جمعتون تکمیل شد دیگه ... منم همینطور ...

چشم .. الان میام میخونم

ما(ریحانه) جمعه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 10:24 ق.ظ

حیف شد دیگه از دستت رفت... نزدیک بود افتخار دیدن من هم کسب کنی که نشد دیگه...
گفتم تو یه کاری کردی که رفتی زیر سرم.. این همه هله هوله خوردی<؟؟؟؟

دلمان برایت سوخت که نتوانستی مارو زیارت کنی !!!

والا تقصیر من نبود ، میگفتم نمیخورم ، خودشون بزور میدادن

خانوم دکتر یکشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:14 ب.ظ

سلام ..
4-5 سال پیش فصل گلاب گیری رفته بودیم کاشان .باغ فین قیامت بود از شلوغی توی حیاط روی صندلی نشستم خستگی در کنم یه پیرزن از اهالی محترم .....کنارم نشسته بود . بالهجه غلیظ .... گفت : اینا چقد خرن خاک توسرشون ببین چه صفی کشیدن برن تو اون حمومه رو ببینن حمومم دیدن داره ؟ (فکر میکرد حمام معمولیه وآدما توش دارن خودشونو میشورن!)
بشدت جلو خنده مو گرفته بودم براش توضیح دادم که اینجا مکان تاریخیه که امیر کبیرو توش کشتن . الانم هیچکی توش خودشو نمیشوره . بیچاره گفت :آهاااااااااااااااااااااان!!!

سلام خانوم دکتر ...

بنده خدا !

تو باغ فین که بودیم خیلی بچه ها رفتن واسه حموم اما من نرفتم ، از بس شلوووووووووووغ بود

بستنی! سه‌شنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 08:41 ق.ظ http://spring2011.blogfa

سلام نعلیکم کلهم اجمعین...از وبلاگ انی دالتون به وبلاگ چندهمسفردیگتون رفتم تابه این جارسیدم....چقده با نمک نوشتی

سلام بستنی ... حالا چه نوع بستنی ؟!

4کریم ... من کلا بانمکم !

سوفی جمعه 6 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:07 ق.ظ

آقا اول سلام
بعد میگن آدم مدیونه اگه بیاد بخونه و کامنت نذاره


خب عکسها که خیلی گویا بود البته ! همه آقا... اونم از نوع یه پارچه ! خانمها هم که کلا نیستن !!!
ما هم که کلا نفهمیدیم اونجا چه خبر بوده !

ولی جدا از شوخی ، خوشحالم که بهت خوش گذشته ، همیشه خوش و خرم باشی رفیق.

امضا :

سوفی جمعه 6 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:10 ق.ظ

الان کامنتها رو دیدم

همه گفتن خوشحالم بهت خوش گذشته
من محض مرض و تنوع حرفم رو پس میگیرم


امیدوارم دفعه دیگه ای هم باشه و بیشتر تر بهت خوش بگذره

امضا :

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد