کوچه باغ

و ناگهان چقدر زود دیر میشود ... !

کوچه باغ

و ناگهان چقدر زود دیر میشود ... !

بلاگزیت 16

 

بسم رب الشهدا و الصدیقین ... 

لینکها در کدام بلاگ و در دست چه کسی است ؟! کی من ؟! کی این ؟! 

در بلاگزیت این هفته : 

خوبها ، بدها ، زشتها معرفی میشوند ، از عکسهای مدرسه ی بچه های بلاگستان رونمایی 

میشود ، محسن باقرلو برای همیشه خداحافظی میکند ، دختری از یک شهر دور آرزوی پسر 

بودن میکند ، حمید باقرلو میهمان صندلی داغ بلاگزیتی میشود و نویسندگان برنامه ی بلاگزیت 

برای اولین بار در تاریخ بشریت به دیدار هم میروند ...  

 

 

 

 

 

 

چهره ی های هفته : 

 

1 . چهره ی خوب هفته : کیامهر باستانی   

انصافا از اون بازی هایی شد که مثه بازی صوتی شب یلدا حالا حالا ها تو خاطر هممون میمونه 

انقد بازی باحالی بود که حتی مدیر بلاگ اسکای آقای مهندس چنگیزی هم لینک اون بازیو داد ...  

باید یک تشکر ویژه بکنیم از کیامهر خان و بچه هایی که این بازیو برامون تحلیل کردن ...

پس به دلیل آنچه نزد ما بچه های بلاگستان به خلق بازی زیبا و ماندگار معروف است ، کیامهر 

خان باستانی افتخار میابد به عنوان چهره ی خوب هفته ی ما انتخاب شود ...    

 

2  . چهر ی بد هفته : خبرگذاری خبر آنلاین ...  

کلا یک عادتی داریم ماها که باید تو روز همه ی خبرگذاری ها را بریم ، حالا میخواد تابناک باشه 

یا خبرآنلاین یا جرس ...  

این خبرآنلاین تازگی ها زده تو کار تیترهای عجیب غریب ! مینویسه " زندانیان سیاسی تا آخر ماه 

آزاد میشوند " ، میری میبینی زندانیای آفریقای جنوبیو نوشته ... !  

یا میاد مینویسه ، خاتمی از فتنه گران جدا میشود ! میری میبینی یکی از اونوری ها همچین  

چیزی گفته و توصیه کرده همچین شه ... ! خلاصه زدن تو کار تیترهای عجیب غریب ...  

به خاطر همین و به دلیل گذاشتن تیتر های فریبنده و برای بالابردن آمار خبرگذاری خبرآنلاین 

افتخار میابد به عنوان چهره ی بد این هفته ی برنامه ی ما انتخاب شود ...  

( کلا خیلی وقته مخاطباش با تیتر هاش مشکل دارن اما گویا آدم بشو نیستن ... )    

 

3 . چهره ی زشت هفته : این هفته هم کسایی که تو بلاگ اسکای بودن هم کسایی که تو 

بلاگفا بودن یک سری ایمیل های عجیب غریب دریافت کردن که به بهانه ی منتقل شدن به سرور 

جدید رمز وبلاگ ها را خواسته بود ... معلوم هم نشد آخر کار کی بود ... اما به هر حال تصمیم  

گرفتیم کسایی که از این طریق سودجویی میکنن و شیوه های غلطو به کار میبرن به عنوان چهره 

های زشت هفته ی بلاگزیت انتخاب شوند ... 

از این پست میتونید این نوع فرم ها را ببینید ...

 

گفت یا نگفت : 

 

1 . محسن باقرلو گفت به دلایلی وبلاگ نویسیو برای همیشه تعطیل میکنم اما نگفت محسن 

باقرلو که ،فقط برای خودش نمینویسه ، برای خیلی ها مینویسه که واقعا با تمام انگیزه اونو میخونن ..ما بلاگزیتی ها مثه خیلی های دیگه منتظر بازگشت کرگدن هستیم و برای اون لحظه شماری میکنیم ... 

این شعر هم تقدیم از طرف نویسندگان بلاگزیت به کرگدن عزیز : 

بگذار تا از این شب دشوار بگذریم ... آنگه چه مژده ها که به بام ِ سحر بریم 

رود رونده سینه و سر میزند به سنگ ... یعنی بیا که ره بگشاییم و بگذریم 

 

2 . دختری از یک شهر دور گفت دوست دارم پسر بشم اما نگفت قبول دختر بودن تو جامعه ی ما 

سخت اما انصافا فک کردی پسر بودن آسونه ؟! نه والا .. همون 2 سال سربازی پوست کله ی  

پسرارو میکنه ... با این اوضاع متاسفانه ما هم دوس داریم دختر بشیم ...

 

3 . کوروش خان تمدن گفت ملت تازه دارند به ارزش وجودی ما پی میبرند اما نگفت مگر ایشون انرژی هسته ای تشریف دارند که ملت تازه دارن باهاش اشنا میشن ...


4 . پوریا گفتامتحان دارم و تند تند آپ نمی کنم اما حرف دل ما رو نگفت که ما دوست داریم امتحاناتش تا ظهور آقا ولی عصر ادامه داشته باشه !!!

 

 

عکست در قاب نگاهم : همسر عبوس چهره اش را با ناز و نوازش از خواب بیدار کرده است و با مهربانی تمام ، او را به سوی میز صبحانه کول کرده است . پیرمرد داستان ما ، همیشه عادت داشته است که از بقیه ی اهل خانه سحرخیز تر باشد تا بتواند به عنوان نفر اول ، روزنامه صبح جوگیریات را که در ساعت 00:00 چاپ شده است را بخواند . به راستی که بهنام کهن سال ، بر خلاف دوران طفولیت ، در این دیرینه زمان زندگیش ، با ایزی لایف توانسته تا لحظات خوش و خشک تری را ثبت بنماید !

 

 

صندلی داغ بلاگزیتی : این هفته که بلاگزیتو بعد از یک ماه و خورده ای داریم میبریم رو آنتن و  

الان منو نیما پیش هم هستیم با اجازتون ، تصمیم گرفتیم صندلی داغ بلاگزیتو با مملی نوشت 

حمید خان باقرلو انجام بدیم ... اول ازش میخوام یک سلامی بده تا سوالامونو شروع کنیم ...   

 

ببین برادر من! بنده تا نفهمم چه ریگی به کفش تو و دست اندرکاران بلاگزیته نه سلام میکنم نه معرفی میکنم نه کوچولو!...الکی هم منو با "جان" و "لطف کن" و اینچیزا فریب نده که من خودم ختم این صحبتام! (مصاحبه چی خیالی! : این چرت و پرتا چیه میگی!؟ زود باش بنال ملت منتظرن! برنامه زنده اس!")...من نیستم آقا! قضیه مشکوکه دیگه! اینهمه آدم حسابی در بلاگستان هست اونوقت شما گیر دادی با یه ابر بیمقدار چندضلعی مصاحبه کنی!؟ مشخصه قضیه تیریپ اسکل کردنه دیگه! (مصاحبه چی خیالی یک چیزی در گوش ابرچندضلعی میگوید و بعد درهای استودیو بلاگزیت که از داخل قفل شده را نشان میدهد!) باشه آقا! جواب میدم! جنبه شوخی نداریدا!...بنده حمیدباقرلو هستم! واللا من اصلا اهل وبلاگ و این قرتی بازیا نبودم! یه گوشه نشسته بودم مثل مرد زندگی ننگینمو میکردم که کرگدن خفتم کرد و با یه کمربند بالا سرم واستاد که "یاللا بنویس! جون بکن! تو ذاتا یه بلاگری!"...و اینجوری شد که با اجازتون از اردیبهشت 88 نوشتن در وبلاگ ابرچندضلعی رو شروع کردم!...بگذریم! راستی این میکروفونه واقعیه!؟...

 

1 . چرا این کودک درون که در اندرون شمای خسته دل قرار داره اینهمه در فغان و در غوغا است و اینهمه وول میخورد؟ الان دقیقا این کودک چند سالشه و چرا دچار سوء تغذیه شده است و بزرگ نمیشود؟ 

 

اگه منظورت از این حرفا "مملی" میباشد باید عرض کنم بابا دمتون گرم! بلاگستانو برای همین چیزاس که دوس دارم! بیرون از اینجا وقتی از مملی حرف میزنم ملت سر تکون میدن و در گوش هم میگن "طفلک سنی نداره ها! خل شده!" بعضی ها هم میگن "ببین این روانگردانها با مغز این جوانان چیکار میکنه!"...ولی اینجا شما این حرفای بنده رو به چیزای باکلاسی مثل کودک درون و اینجور چیزای باکلاس ربط میدید که خب بسی مایه شادمانیه!...


2 .  بر اساس تصاویر دریافتی از ماهواره سر شما مثل سر اخویتان حاج محسن خلوت تشریف دارد از سوی دیگر وبلاگ شما پرمخاطب است، ارزیابی شما از این تناقض چیست و برای برون رفت از این بحران چه شامپویی را پیشنهاد می کنید؟

  

 نه آقا! اینا شایعاتیه که دشمن برای تخریب چهره و کله موجه بنده ساخته! بنده اصلا جای خالی برای موی جدید تو سرم ندارم! شما بگو یه دونه!...این عکسای کچلی هم که ازم منتشر شده فقط جهت همدردی با کرگدن بوده!...و اما مخاطب!...کدوم مخاطب برادر من!؟ بچه شدی!؟ یه دوره ای مخاطب داشتیم که اونم سر این بود که کرگدن هرچی مینوشتم لینک میداد و ملت هم گولشو میخوردن فکر میکردن خبریه میومدن میخوندن و دست از پا درازتر برمیگشتن! آخراشم که چوپان دروغگو شده بود هرچی مینوشت برید اینو بخونید کسی بخرجش نمیرفت!...گذشت اونزمون! مردم آگاه شدن آقا!...و شامپو!...راستش بنده در این مورد نظری ندارم چون کلا سالی دوبار شامپو میزنم! یه بار عیدا یه بار هم تابستونا که مدرسه مملی اینا بلیط استخر مفتکی میده!...آقا بی زحمت این سوال مارو جواب بده دیگه! این میکروفونه که داری میکنیش تو حلقمون واقعیه!؟ 


3 .  نقش حزب توده در ورود شخصیتهایی مثل "شنل قرمزی" و "کلاه قرمزی" و "عم قزی" (که دور کلاش قرمزی می باشد) در داستانهای کودکان ایران زمین در راستای گرایش نسل جوان به ارتش سرخ کمونیست مارکسیست چیست ؟ 

 

انگار دیگه سوالات خیلی تخصصی شد! میکروفونو به دوست عزیزم مملی میدم! مملی جان بفرما!...مملی! : "با سلام! من مملی هستم و هفت سالم میباشد! من خیلی خوشحال هستم! من آن دوتای آخر که گفتید را نمیشناسم و فکر میکنم حتی آبجی کبرایم هم آنها را نشناسد ولی از اسمشان که خیلی دندونه دارد معلوم است که یک چیزی شبیه "سینی" و "سبد" میباشند که ما درسمان هنوز به آن نرسیده است! باتشکر!"... 


4 . در راستای براندازی نرم، نقش استحاله فرهنگی بر برونرفت تقابل ساختار گرایانه ای که در روابط غرب حاکم بوده چه استراتژی صلح آمیزی را اتخاذ کرده و بسته پیشنهادی که مهار دوگانه را در چارچوب تبیین دکترین فردگرایانه برونمحور را تفسیر می کند واقعا کجا است؟

 

 اگه فکر میکنید دست منه بیاید بگردید! آخه "آبرفتهای تقابلی" و "دکترهای برونگرا" به چه درد من میخوره که ورشون دارم!؟ همه میدونن که من چقدر برای جامعه پزشکی ارزش قائلم!...از بچگی شانس نداشتم هروقت چیزی گم میشد سراغشو از من میگرفتن! این دیگه جدا توهینه!...خب حالا بگید چه شکلیه کیفمو نگاه کنم شاید اشتباهی ورش داشته باشم!...آقا جان من این سوالمو جواب بدید! این میکروفونه واقعیه!؟...

 

5 .  تشتکهای علیرضا را چیکار کردید؟  

 

فکر میکنم اینم به من مربوط نمیشه! مملی جان شما بفرمایید!...مملی! : "با سلام! علیرضا تشتکهایش را به کسی نمیدهد که کسی آنها را چکار بکند! او آنها را در خانه شان قایم کرده است که یک روز اینها عتیقه بشود و او پولدار بشود و برای داداشش دوچرخه کمکی دار بخرد! به هرکس هم که تشتکهایش را مسخره بکند چک میزند! تازه گفته است که پولدار که بشود یک کت قهوه ای برای بابایش میخرد که در عروسی ها بپوشد و خوشحال بشود و صد تا هم نوشابه نارنجی برای من میخرد که برای همین من شبها بعد از جیش کردن و صبحهای زود برای او دعا میکنم که تشتکهایش زودتر عتیقه بشود و او پولدار بشود! باتشکر!"...

 

6 . حمید جان اگر نظری ، انتقادی ، پیشنهادی ، ایده ی جدیدی چیزی داری برای بهتر شدن  

برناممون داری بگو ...  

 

(خب فکر کنم الان دیگه باید لحنم کمی جدی بشه!) اول از همه اینکه خب بلاگزیت کار قشنگی بوده و در این شکی نیست...انصافا تا الان هم جذاب بوده و خود من که هروقت خوندم لذت بردم...اگه مرتبتر نوشته بشه (و البته اگه انقدر وبلاگ عوض نکنید!) بهتر هم میشه...ایده جدید که زیاد میشه داد...کلا چون قالب بلاگزیت انعطاف پذیره میشه توش هرچیزی که جالب باشه رو اضافه کرد...بهتره سیاستگذاری ها طوری باشه که بخشهای فان بچربه...بهتره تکلیف مخاطب با بلاگزیت روشن باشه...بدونه که اومده یه شبکه خبری ببینه یا یه برنامه مفرح!...دیگه اینکه یه نظمی برای اینجور کارا لازمه که خب تا حالا خیلی مطلوب نبوده. نباید اینجوری باشه که یه دونه الان باشه یه دونه سال دیگه! (البته قبول دارم که با این حجم گرفتاریهایی که همه مون داریم این واقعا کار سختیه)...و اما اخلاق در بلاگزیت...فکر میکنم بهتره بلاگزیت یه خط قرمزایی داشته باشه...بهتره از دشمن تراشی پرهیز کنه (مثلا یادمه یه بار سر یکی از انتخابات فصلی چهره زشت هفته رو اونایی که علیه کاندیداها حرف زده بودن معرفی کرده بود. خب بنظرم اینکارا جالب نیست)...ولی در کل بنظرم موفق بوده...دمتون گرم که برای جذابتر شدن فضای بلاگستان وقت میذارید...

 

7 . صبحت پایانی ، هرچه دل تنگت میخواهد بگو ...  

 

هرچی دل تنگم میخواد؟...بیخیال...دل تنگ ما زبون واکنه این خوشی از سر همه مون میپره...باید وقت گذشتن از کنار این بغض نیمه کاره نیگاشم نکرد...بفهمه فهمیدی امونتو میبره...بگذریم...راستی آخر سر نگفتی این میکروفونه واقعیه یا نه! (مصاحبه چی خیالی! :آره واقعیه!؟ حالا امرتون!؟) هیچی من کاری نداشتم ولی مملی ذوق داشت تستش کنه! زود باش مملی مصاحبه تموم شد! (مملی : باسلام!...یک دو سه!...با سلام!...یک دو سه!...باتشکر!")...خداحافظ...

 

 

مرسی از حمید خان بابت وقت گذاشتن برای مصاحبه و تشکر خیلی زیاد از حاج سعید عزیزم 

به خاطر در آوردن سوالات ... 

 

و این بود بلاگزیت 16 ... 


پی کامنت نوشت : کامنتای پست قبلو وقتی رسیدم خونه تایید میکنم ... الان خونه ی نیمام ، 

بیشتر از این واستم باباش با باتوم میذاره پشت سرم ... !


پی رها بانو نوشت : امیدوارم این دوست بلاگی عزیز هم به زودی از بستر بیماری رها بشه و زودتر به جمعمون بپیونده . هممون امیدواریم که ایشون زودتر سلامتیشون رو بدست بیاره !




 

نظرات 37 + ارسال نظر

سلام بر رفقا !

سلام یره ها !

سارا پنج‌شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 08:42 ب.ظ http://gahneveshthayeman.blogfa.com/

سلااااااااام
خیلی خیلی جاااالب بود
یاد پ ا ر ا ز ی ت افتادیم!
مصاحبه هم حرف نداشت!
تشکر می شود! یره هم دست داشته تو این پست؟

سلام ، منم وقتی پارازیت میبینم یاد بلاگزیت میفتم !

4کریم ... آره بابا ، اون تو همه چی دست داره !

وانیا پنج‌شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 08:58 ب.ظ http://vaniya1859.persianblog.ir

سلام
عالی بود امیدوارم بی نهایت بهتون خوش بگذره

سلام ... ممنونم مرسی

آناهیتا پنج‌شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 09:03 ب.ظ http://www.a-n-a-a-r-i-a.blogsky.com

عااااااااااااااااالی بود
این بلاگزیت خیلی خاص بود
چهره ی زشت هفته به جا بود
موضوع بهنام فوق عالی بود
خسته نباشید

مرررررررررسی خاله جان آنا ... انصافا خیلی خاطره ساز شد این

بهنام پنج‌شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:28 ب.ظ http://www.delnevesht2010.blogfa.com

سلام... ایول خوشم اومد ولی به همسر من میگی عبوس چهره؟! بدم پدر پدر پدر پدر ....
یعنی اینقدر از این پست خوشم اومد که دوست دارم به تعداد هرکدوم از تیکه هایی که بهم انداختی یه فحش بهت بدم ولی حیف که اینجا خونواده رد میشه
من که میدونم اینا همش زیر سر نیماست وگرنه این محمد به تنهایی بچه ی خوبیه(آیکون ایجاد تفرقه در زمین حریف!)

سلام ، بهنام جان دقیقا این بخش با نیماست ، هرچی دلت میخوام فحش بده ، از نظر من هیچ مشکلی نیست

حمید پنج‌شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:53 ب.ظ http://abrechandzelee.blogsky.com/

- آقا مخلصیم! تا باشه از این برخوردا!...اینروز باید در تاریخ ثبت بشه! اینکه دو بلاگزیتی با هم در یکجا دیده بشن از اون اتفاقات نجومیه در مایه های خسوف و کسوف و قمر در عقرب و اینچیزا! (آیکون "طالع نحس!" )...

- اگه قرار باشه از خوبها بگی که هر هفته باید "حاج آقا کیامهر!" انتخاب بشه از بس که جنس دلشون خوب چیزیه! (آیکون "این با خوب چیزیه برای خودش فرق داره! سوتفاهم نشه!")...

- سخنی با سران بلاگزیت! : دم شما گرم و ممنونم که قسمتی از بلاگزیت رو به مصاحبه با این بنده کمترین درگاه اختصاص دادید!...واللا راضی نبودیم انقدر طولانی بشه! گفتم که خلاصه اش کنید حالا به خودتون رحم نمیکنید به مخاطبین رحم کنید که هی این اسکرول بارو میکشن پایین هی مصاحبه اس! بابا ملتم صبرشون حدی داره دیگه!

مرسی حمید خان ... جات خالی خیلی خوب بود کنار هم آپ کردیمش ...

4کریم حمید جان ... دست گلت درد نکنه بابت جوابها ، لطف کردی پسر

حمید پنج‌شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:59 ب.ظ http://abrechandzelee.blogsky.com/

سخنی با صاحب وبلاگ! (آیکون "صاحب نذر!") :
امید که این سفر استانی م.ح.م.د آقا خان منتخب به خراسان رضوی و دیدار با اقشار مختلف بلاگزیتی به سلامتی و خوشی بوده باشه و بجز نامه های مردمی کلی خاطره خوب و انرژی مثبت هم با خودشون به ارمغان آورده باشن!...شب بخیر...

مررررررررسی حمید خان .. والا سفر که نبود ، همش مشغله های کاری بود ، برای هدایت کردن بعضی ها به راه راست !

( آیکون توبه کردن نیما !! )

پونه پنج‌شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:59 ب.ظ http:// www.jojo-bijor.mihanblog.com

سلام.
بیچاره بهنام.

سلام ، بیچاره من

فاطمه جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:00 ق.ظ

سلامممممممممممم نیما و محمد در خونه نیما ایناااا
عالی بود...
دستتون دردنکنه یه کار جمعی واقعی بود..
خیلی لذت بردیم...مرسی

مرسی خانوم معلم فاطمه .. کاش میشد شما رو ببینیم که قسمت نشد

مهتاب جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:03 ق.ظ http://tabemaah.wordpress.com

واییییییییییییی محمد شاهکار بودددد !
نمی تونم با هیچ آیکونی میزان شاهکار زدگی مو نشون بدم الان !
...
اگه از این به بعد تند تند بلاگزیت نیاد رو آنتن میام اینجا تحصن می کنیم ! گفته باشم !

مرررررررررسی مهتاب بانو ...مرسی ، لطف داری ...

چشم ، قول میدم دیگه سروقت بشه ...

مینا جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:41 ق.ظ http://www.harfebihesaab.blogfa.com

مصاحبه ی خوبی بود. مرسی.

خواهش میکنم ...

زهرا فومنی جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:23 ق.ظ

سلام دایی ممل.. (چیکار کنیم منو انایی تصمیم گرفتیم بهت یگیم دایی ممل)
شما در این پست قریب چند بار گفتید که خونه نیما هستی؟ بابا ما فهمیدیم!

سلام خاله زهرا ... حالا من شدم دایی ممل ؟! باشه دارم براتون

خب گفتم تا اگر خدای نکرده مشکلی پیش اومد همه خبر دار شن !

الهام جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:41 ق.ظ http://sampad82.blogfa.com

به به!
نیما خان خدا اون ورا نیس حالا جدن؟!
ناشکر!!
برم بخونمش بیام!!
سلام محمد خان!
اولین باره میام اینجا...با اجازه

ناشکر واسه چی ؟! نیما بیا جواب بده باقالی ی ی ی ی

سیروس جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:46 ق.ظ

ممد سریع فرار کن این خونه ی نیما اینا کسی بیشتر از نیم ساعت بشینه زنگ می زنن جرثقیل بیاد

سیروس کار از جرثقیل گذشته بود ... کم کم داشتن منو ..

پرند جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:55 ق.ظ http://ghalamesabz2.wordpress.com


خیلی جاهاش قشنگ صدای حمید اومد تو ذهنم!
اون سؤال 4 خدا بود!
چند بار خوندمش آخرشم نفهمیدم چی بود!!
جواب حمید هم خداتر!!
کلی خندیدم!
مرسی محمد


"با این اوضاع متاسفانه ما هم دوس داریم دختر بشیم"

من فقط یک آرزو دارم! این‌که این آرزوی تو برآورده بشه ببینم هم‌چنان پای این جمله‌ ایستادی یا نه!!

خواهش میکنم پرند قلم سبز .. مرسی از لطفت ...

وامیسم مثه شیر ...

الهام جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:59 ق.ظ http://sampad82.blogfa.com

ها خندیدیم!با این که ار بضی چیزهایش سرمان نمیشد که نه!ما متوجه نشدیم!ولی بسی زیبا بود...مخصوصا صندلی داغش...
این بلاگزیتی که گفته شد اون ینی که چه؟!
آیا؟

خوب کردی خندیدی ... بلاگزیتو نیما نامگذاری کرده ، میاد خودش میگه یعنی چی

فلوت زن جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 02:41 ق.ظ http://flutezan.blogfa.com

سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام.
خیلی جالب بود بخصوص مصاحبه ! هم سوالاش ، هم پاسخ هایی که حمید داده بود !

سلاااااااااااااام ... خواهش ، حمید خان خیلی باحال جواب داده بود ... دمش گرم

حسین ترابی (پسر یک مزرعه دار) جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:14 ق.ظ http://torabi-hossein.blogfa.com/

سلام بر م.ح.م.د خان بلاگزیت‌السلطنه.
حیف که دیگر وحید وب‌گپی نیست و انتخابات فصلی‌ای. وگرنه الحق که مستحق دریافت نشان اتفاق وبلاگی فصل بود این بلاگزیت.

سلام بر حاج حسین عزیز طلا ...

مرسی ، لطف داری حاج حسین

عاطفه جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:48 ب.ظ http://hayatedustan.blogfa.com/

سلام بچه ها:)

سلام خاله جان عاطفه ...

الهه جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:38 ب.ظ http://khooneyedel.blogsky.com/

سلام بر پسری سفر کرده ی من...حسابی داری خوش میگذرونیها...خدا رو شکر...
بلگزیت این دفعه بهتر بود...یعنی بلاگزیت تر بود...مهمونهای صندلی داغتون هم که عالی بودن...حمید و مملی با هم...چه شود...ولی انصافا این چه سوالهاییه که میپرسین؟اون صندلی به اندازه ی کافی خودش داغ هست؟این سوالا رو میپرسین که بنده های خدا رو جزغاله کنین؟!البته سوالهای این دفعه خیلی بهتر بودن...ولی مثلا سوال ۴ رو رد کردم و فقط جواب حمید رو خوندم!مغز مخاطب میپیچه چه برسه به مصاحبه شونده
کلا از بلاگزیت این دفعه راضی تر بودم...دستتون درد نکنه...این بلاگزیت جا برای بهتر شدن داره...

سلام ننه شااااااااااااااااااااه

جات خالی بود حسابی ... خب سوال باید طوری باشه که طرف وقتی خواست خارج بشه از مصاحبه کلا نفهمه چی پرسیدیدیم و چی جواب داد !!

مرسی ننه شاه جان .. ایشالله بهتر میشه

آفتاب پرست جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:50 ب.ظ http://www.aftabparast.blogsky.com

سلااااااااااااااام گویا اولم
دمتون گرم این برخورد شما دوتا از برخورد هلیوم و هیدروژن بیشتر انرژی آزاد می کنه

خلی با حال بود مثل همیشه
در ضمن اراذل خوب من چیکار کنم دچار برون روی بلاگی شدم هی هی پست میاد تو ذهنم !!!!!

سلاممممممم پوریای همیشه در صحنه ... نخیر ، اول نشدی !

4کریم پسر ... حالا نمیشه هی پست نیاد تو ذهنت ؟!

آفتاب پرست جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:51 ب.ظ http://www.aftabparast.blogsky.com

تصحیح می کنم گول خوردم اول نشدم تاییدی بود !!!!

حالا که گول خوردی یک شام مهمونمون کن

A ز R ه H ر A اZ جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 05:19 ب.ظ http://www.zafa.blogsky.com

کودک فهیم جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 05:21 ب.ظ http://www.the-nox.blogfa.com

عالی بود.

خواهششششششش

کرگدن جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 07:26 ب.ظ

سلام و یه عالمه خسته نباشید ...

سلام و یک عالمه تشکر کرگدن جان

حوری جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 08:06 ب.ظ http://afkarpichdarpich.wordpress.com

چقدر دلم برای بلاگزیت تنگ شده بود محمد جان
مثل همیشه عالی بود
دست تو و نیما درد نکنه. خوشحالم که بالاخره همدیگه رو دیدین
ولی یه چیزی رو خوب فهمیدم. دنیای مجازی علاوه برهیاهو و هیجانی که داره همش تا وقتیه که هستی ووقتی نباشی راحت فراموش میشی
شاد باشید

مرسی عیال جان ... لطف داری

نه ، به نظرم ،اینطوری نیست ... شاید برای خودم و اطرافیانم بگم نه اینطوری نیست ، چون یا من حالتو از بچچه ها میپرسم یا اونا از من ...یعنی به این زودی ها و شاید برای همیشه فراموش نشی ...

امیدوارم هرچه زودتر برگردی و دل خیلی ها را شاد کنی عیال جان ...

هیشکی! شنبه 9 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:36 ق.ظ http://hishkii.blogsky.com

سلام .خیلی خوب بود خیلی خیلی

مررررررسی هیشکی بانو

میکائیل شنبه 9 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:17 ق.ظ http://sizdahname.wordpress.com

سلام بر ممل و نیما ...
چه خبر رفقا ؟؟؟ خوش میگذره .... کیف میکنید ؟؟
دست شما درد نکنه که از یک عدد ابر کومولوس ... که خودشو زده به چند ضلعی مصاحبه فرمودید ....

اگر میشه این بخشو طنزشو بیشتر کنید ...
جایزه مارم بدید ... بی زحمت ما بریم

اگرم صدامان پخش مشد ... به ممدمان بگید نان نخرد .. آقاش نان خریدس .......

سلام رفیقم ... جات خالی خیلی چسبید ...

چشم بیشتر میکنیم ، جایزه واسه چی ؟!

آره پخش میشه ... بهش بگو بعد بهش بگو سر راه دختر بازی هم نکنه

مهدی پژوم شنبه 9 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 03:35 ب.ظ http://mahdipejom.blogfa.com

سلام محمد خوب...
سفرت به خیر و رسیدن ات رفیق...
دائم به سفر و خوشی با یار موافق...

سلام استاد ... ممنونم مرسی

کلی جاتون خالی بود ، کاش با همه ی بچچه ها بودین ... ایشالله سفر بعدی دسته جمعی همگی با هم بریم

دختری از یک شهر دور شنبه 9 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 04:24 ب.ظ http://denizlove.blogsky.com

سلام...
زیارت قبول سوغاتی ما کو؟؟؟
آقا بلاگزیت هم که با مصاحبه تون ما رو داغون کردین واقعا خیلی خوب بود!!!
در مورد پسر بودن هم چی بگم آخه همه حرفامو گفتم اما خداییش بجز ۲ سال سربازی که خدا رو هزار مرتبه شکر با هزار دوز و کلک میخرینش درد دیگه ای دارین؟؟؟
به حر حال گفتیم که عاشق شخصیت خوب هفته شماییم ما دمش گرم!!!

سلام ، مرسی ... آخه مشهد هم سوغاتی داره ؟!
خواهش ... نه دیگه ، همون 2 سال اندازه ی 100 سال میگذره
ای بابا ... خریدن کجا بود آخه ...

ما هم عاشقشیم ... مرسی

حمید شنبه 9 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:31 ب.ظ http://abrechandzelee.blogsky.com/

دلیل خاصی داشته که لینک "رهابانو" رو نذاشتی؟...اگه عمدی بوده و دلیلی داشته که هیچی و نیازی به تایید این کامنت نیست ولی اگه دیدی اشکالی نداره این کامنتو تایید کن تا بچه هایی که نمیشناسنش هم برن بهش سر بزن و بهش انرژی مثبت و امید بدن :

http://raha-banoo.persianblog.ir/

کسی که مریضه بیشتر از قرص و دوا به سلام نیاز داره و لبخند...

نه حمید جان ، خونه ی نیما بودم راستش خیلی دیرمون شده بود ، وقت نشد به خدا ... بعد گفتم رها بانو را همه میشناسن ، همین

مرسی که گفتی رفیق .. عزیز دلمی ، امیدوارم رها بانو زودتر به جمعمون برگرده که حسابی دلمون براش تنگ شده

حمید شنبه 9 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:33 ب.ظ http://abrechandzelee.blogsky.com/

مسی از همه بروبچی که به مصاحبه و مملی لطف داشتن...دمتون گرم و تشکر دوباره از م.ح.م.د عزیز و نیمای جان!...

و مرسی از شما که انقد باحال جواب دادی ... کارت درسته رفیق

حمید شنبه 9 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:33 ب.ظ http://abrechandzelee.blogsky.com/

مرسی از همه بروبچی که به مصاحبه و مملی لطف داشتن...دمتون گرم و تشکر دوباره از م.ح.م.د عزیز و نیمای جان!...

و مرسی از شما که انقد باحال جواب دادی ... کارت درسته رفیق

اشرف گیلانی یکشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:04 ب.ظ http://babanandad.blogfa.com



وااااااااااااااااااااااااااای!

چقدر دلم تنگ شده بود واسه اینجا
مگه فیلتر نشده بودی؟

بهههههههههه سلام ....

نه بابا ، فیلتر کجا بود ، فقط از اون موقع تا حالا 50 تا وبلاگ عوض کردم !

کاغذ کاهی(نازگل) چهارشنبه 13 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 09:56 ب.ظ http://kooche2.blogfa.com

خیلی عالی بود ...
هرچند بیات شده خوندم ... اما خب ما هم در گوشه ای دیگر از این خاک پاک مشغول سفرهای استانی بودیم !!

مصاحبه حمید خیلی باحال بود

مرسی خاله جان ... زیاد دیرم نشده بود حالا ... بعله دیگه ، یپا رییس جمهور مردمی شدی

مرسی خاله جان ...

زمستانه دوشنبه 2 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:19 ب.ظ http://zemestanee.blogfa.com

به نام خالق ..

سلام دوباره..

اومدم ببینم این چیه که اسمش بلاگزیت.. اقا اصلا معنیش چیه؟!

حالا هرچی.. تا یه جاییش خوندم قشنگ بود.. یعنی بامزه بود دیگه.. خندیدم.( تا اونجایی که خوندم هااا.. بقیه اش رو هنوز نخوندم تا اونجا نظرم رو گفتم)

همین دیگه!!

silent چهارشنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 06:02 ب.ظ http://no-arus.blogfa.com/

خیلی بامزه بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد